هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من آن زلف پریشان نرود
از دماغ من سودا زده عکس رخ تو
به جفای فلک و غصهٔ دوران نرود
آنچنان مهر تو اندر دل و جان ره دارد
که گرم جان برود مهر تو از جان نرود
بار هجر تو به گریه نرود از دل من
زانکه او کوه گران است و به توفان نرود
در ازل بست دلم با سر زلفت پیمان
تا ابد سر نکشد وز سر پیمان نرود
گر رود از پی خوبان دل من معذور است
درد دارد چه کند کز پی درمان نرود
هر که خواهد که چو ناصر نشود سرگردان
دل به خوبان ندهد وز پی ایشان نرود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عمق عشق و محبت شاعر به معشوقش است. شاعر اعلام میکند که هیچ چیزی نمیتواند یاد و تصویر معشوق را از ذهن و دلش پاک کند. او به صراحت میگوید که محبتش به معشوق آنقدر عمیق است که حتی در سختیها و غمها نیز این عشق از بین نمیرود. شاعر از پیمانی که در دل با موهای معشوق بسته ذکر میکند و میگوید که این پیمان تا ابد باقی خواهد ماند. او همچنین به وضعیت خود اشاره میکند که اگر دلش به دنبال زیباییها برود، هیچچیز نمیتواند او را درمان کند، و در نهایت نکتهای را بیان میکند که هر کسی که نمیخواهد دچار سردرگمی شود، نباید دل به معشوقان بدهد.
هوش مصنوعی: هرگز تصویر تو از خاطره و قلب من محو نخواهد شد و همیشه آن موهای آشفتهات در یاد من باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: هرگز تصویر روی تو از ذهن من نمیرود، حتی اگر زمان و سرنوشت بر من ستم کنند و غم روزگار مرا آزرده خاطر کنند.
هوش مصنوعی: عشق تو به اندازهای در دل و جانم جا دارد که حتی اگر جانم هم از بدن خارج شود، عشق تو هرگز از وجودم نمیرود.
هوش مصنوعی: بار غم دوری تو از دل من بیرون نمیرود، زیرا این درد و اندوه مانند کوه سنگینی است که نمیتواند در توفان جا به جا شود.
هوش مصنوعی: در آغاز، دل من با موهای تو عهدی بست که تا ابد این عهد شکسته نشود و از روح این پیمان دور نشوم.
هوش مصنوعی: اگر دل من به دنبال زیباییها برود، نباید از آن ناراحت باشم. درد و رنجی که دارم، باعث میشود نتوانم به دنبال درمان بروم.
هوش مصنوعی: هر کس میخواهد مانند ناصر که سرگردان نشود، باید دلش را به زیبارویان ندهد و به دنبال آنها نرود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرگزم نقشِ تو از لوحِ دل و جان نَرَوَد
هرگز از یادِ من آن سروِ خرامان نَرَوَد
همین شعر » بیت ۱
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من آن زلف پریشان نرود
هر که را باغچهای هست به بستان نرود
هر که مجموع نشستهست پریشان نرود
آن که در دامنش آویخته باشد خاری
هرگزش گوشه خاطر به گلستان نرود
سفر قبله درازست و مجاور با دوست
[...]
مرد صاحب نظر از کوی تو آسان نرود
هر که راجان بود، از خدمت جانان نرود
آنکه در عشق رخت لاف هواداری زد
به جفا از درت، ای خسرو خوبان، نرود
از خیال من سودا زده اندر ره عمر
[...]
هرگزم نقشِ تو از لوحِ دل و جان نَرَوَد
هرگز از یادِ من آن سروِ خرامان نَرَوَد
از دِماغِ مَنِ سرگشته خیالِ دَهَنَت
به جفایِ فلک و غُصهٔ دوران نرود
در ازل بست دلم با سرِ زلفت پیوند
[...]
هر که رخسار تو بیند به گلستان نرود
هر که درد تو کشد از پی درمان نرود
آنکه در خانه دمی با تو به خلوت بنشست
به تماشای گل و لاله و ریحان نرود
خضر اگر لعل روان بخش تو را دریابد
[...]
زاهد بتکدهٔ عشق هراسان نرود
دامن دل بکشد، از پی ایمان نرود
شهر دل خاصهٔ سلطان محبت گردید
بعد از آن عاقل تدبیر به دیوان نرود
پرده دار تو اگر مژدهٔ دیدار دهد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.