بر آب کار به که بسازیم کار آب
کاین بحر سرنگون فلک نیست جز سراب
من مست و رند و آنگه دعوی عقل و علم
بنیاد کار عقل ز مستی شود خراب
صوفی نداشت درد که دُردی نکرد نوش
ساقی بیار می که صفائی است در شراب
خوردی شراب و روی تو افروخت آتشی
تا از برای نقل جگرها کند کباب
باید که عود گوش نهد بر سماع او
چندان که سیر دارد در گوشها رباب
ره در سواد دیدهٔ من خواب را نماند
با تو که خواب دارد و بی تو کراست خواب
ناصر بنوش باده و تا دست میدهد
از روی خوب همچو سر زلف رخ متاب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوعاتی چون زندگی، مستی، و جستجوی حقیقت میپردازد. شاعر به این نکته اشاره میکند که تلاش برای ساختن زندگی روی آب (ناپایدار) است و دنیای واقعی از سرابها تشکیل شده است. او دربارهی مستی و عشق صحبت میکند و میگوید که عقل و دانش ممکن است در حالت مستی خراب شوند. همچنین به صوفی اشاره میکند که بدون درک درد زندگی نمیتواند از شراب بهرهبرداری کند. در ادامه، شاعر به زیبایی و تاثیر شراب بر روح و احساسات اشاره میکند و از نوشیدن باده و لذت بردن از جوانی و زیبایی دنیای مادی دعوت میکند. به طور کلی، پیام شعر بر لذتهای لحظهای و بیاعتنایی به پایداری دنیا تاکید دارد.
هوش مصنوعی: بیایید به سراغ کارهایی برویم که بر روی آب انجام میشود، زیرا این دریا که ما در آن هستیم، فقط یک سراب است و واقعیت ندارد.
هوش مصنوعی: من در حالت مستی و سرخوشی هستم و در عین حال ادعای عقل و دانش میکنم. اما باید بدانم که اساس و بنیاد عقل در حالت مستی و سرخوشی دچار خرابی و آشفتگی میشود.
هوش مصنوعی: صوفی هیچ دردی نداشت که از آن گلایه کند. ای ساقی، باده بیاور که در شراب، لذتی خاص وجود دارد.
هوش مصنوعی: شراب نوشیدی و چهرهات آتشین شد، به قدری که جگرها را کباب کند.
هوش مصنوعی: باید عود (ساز) را به گوش بسپاری تا در صدای آن غرق شوی، به اندازهای که رباب (ساز دیگر) در گوشهایت جاری و دلنشین باشد.
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی من، با وجود تو، خواب و آرامش جایی ندارد. چون خواب واقعی در کنار تو معنا پیدا میکند و بدون تو، خواب دیگری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ناصر، دل را شاد کن و باده بنوش و تا زمانی که فرصت داری، از زیباییهای زندگی لذت ببر و از چهرهی خوشبخت دور نشو.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا کی کنی عذاب و کنی ریش را خضاب؟
تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب؟
گفتم متاب زلف و مرا ای پسر متاب
گفتا که بهر تاب تو دارم چنین بتاب
گفتم نهی برین دلم آن تابدار زلف
گفتا که مشک ناب ندارد قرار و تاب
گفتم که تاب دارد بس با رخ تو زلف
[...]
ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب،
بشنو سؤال خوب و جوابی بده صواب:
بنگر به چشم دل که دو چشم سرت هگرز
دیدهاست چشمهای که درو نیست هیچ آب
چشمهست و آب نیست، پس این چشمه چون بُوَد؟
[...]
چون از فراق دوست خبر دادم آن غراب
رنگ غراب داشت زمانه سیاه ناب
چونانکه از نشیمن بر بانگ تیر و زه
بجهد غراب ناگه جستم ز جای خواب
از گریه چون غرابم آواز در گلو
[...]
ای تیغ تو کشیده ترا ز تیغ آفتاب
ای نجم دین و از تو به کفر اندر اضطراب
با همت تو وهم نداند برید راه
با هیبت تو دهر نیارد چشید خواب
حکم ترا مطیع بود روز و شب فلک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.