چون از فراق دوست خبر دادم آن غراب
رنگ غراب داشت زمانه سیاه ناب
چونانکه از نشیمن بر بانگ تیر و زه
بجهد غراب ناگه جستم ز جای خواب
از گریه چون غرابم آواز در گلو
پیدا نبود هیچ سؤال من از جواب
از خون دو چشم من چو دو چشم غراب و دل
آویخته غرابی گشته ز اضطراب
بودم حذور همچو غرابی برای آنک
همچون غراب جای گرفتم درین خراب
گر روز من سیه چو غراب است پس چرا
ماننده غراب ندانم همی شتاب
بر هجر چون غراب خروشان شدم به روز
آموختم ز بند گران رفتن غراب
چون بانگ او به گوش من آید ز شاخ سرو
گیتی شود چو پرش در چشم من ز آب
گویم چرا خروشی نه چون منی به بند
برخیز و بر پرو برو و دوست را بیاب
ور اتفاقت افتد و بینی بت مرا
آگه کنش که بر تن من چیست از عذاب
گو تا من از تو دورم و دور از تو گشته ام
بریان بر آتش غم هجر تو چون کباب
بردندم از بر تو گروهی ستیزه جوی
کرده ز کین و خشم دل و روی را خضاب
بر کوه خواب کرده به یک جای با پلنگ
در دشت آب خورده به یک جوی با ذئاب
بی شرم چون مخنث و بی عافیت چو مست
بی نفس همچو کودک و بی عقل چون مصاب
تازنده همچو یوز و شکم بنده همچو خرس
درنده همچو گرگ و رباینده چون کلاب
راهی بریده ام که درختان او زخار
همچون مبارزانی بودند با حراب
چون زلف تو هواش ظلام از پس ظلام
چون کار من زمینش عقاب از پس عقاب
کردم به دم نسیم هوا را همی سموم
کردم به اشک ریگ بیابان همی خلاب
اکنون بدین مقام در آن آتشم ز دل
کش زاب دیده افزون می گردد التهاب
چشمم ز بس که کریم همچون رخ تذرو
پشتم ز بس که خارم چون سینه عقاب
سر یافته ست نرمترین بالش از حجر
تن یافته ست پاکترین بستر از تراب
در هر دو دست رشته بندست چون عنان
بر هر دو پای حلقه کندست چون رکاب
یک دست من مذبه و یک دست من محک
شب از برای پیشه و روز از پی ذباب
از پشت دست گیرد دندان من طعام
وز خون دیده یابد لبهای من شراب
هستم یقین بر آنکه گر صاحب اجل
خواهد بر تو زود بود مر مرا ایاب
عبدالحمید احمد عبدالصمد که ملک
نه از شیوخ دید چو او و نه از شباب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن از فراق دوست و احساس عمیق خود به او صحبت میکند. او خود را مانند غرابی میبیند که در غم و اضطراب دست و پا میزند. توصیفاتی از حالت روحی و جسمی خود دارد و به کنایه میگوید که چگونه روزش سیاه است و چطور در غم دوری محبوبش به شدت رنج میکشد.
او به تضادهای درونی خود اشاره میکند و نسبت به فقدان دوست و عذابهایی که بر دلش سنگینی میکند، ناله میزند. شاعر به پوچی برخی رفتارها و ناامیدیهایش اشاره میکند و از تلاشی که دارد برای رسیدن به محبوب خود سخن میگوید. در نهایت، از سرنوشت و تقدیر خود نیز نگران است و کمی امیدواری به ملاقات دوباره با محبوبش دارد.
هوش مصنوعی: وقتی از دوری و جدایی دوست صحبت کردم، آن پرندهی سیاه به رنگ خود دچار شد و زمانه نیز به شدت تاریک و غمانگیز شد.
هوش مصنوعی: زمانی که از محل خود به سبب صدای تیر و زه پرندهای برمیخیزد، من نیز ناگهان از جای خواب خود برخاستم.
هوش مصنوعی: از شدت گریه، صدایم مانند نالهی کلاغ در گلویم گیر کرده و به همین دلیل قادر به بیان سوالاتم نیستم و پاسخها هم برایم پیدا نیست.
هوش مصنوعی: چشمهای من مانند چشمهای یک کلاغ شدهاند و دل من از اضطراب در حال آویختن و آشفته است.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر میگوید که من در واقعیت موجود هستم و همچون کلاغ، در این دنیای خراب و آشفته جا گرفتم. این عبارت نشاندهنده حس تنهایی و بیپناهی در جایی است که همه چیز نابسامان و مشکلدار است.
هوش مصنوعی: اگر روز من سیاه و تیره باشد، پس چرا مانند یک کلاغ شتابان نمیجوام؟
هوش مصنوعی: در فراق معشوق به اندازهی یک کلاغ نالهوزی و آشفتهام. در طول روز، سختی و رنجی که بر دوش داشتم، مرا به یاد پرواز گریزان کلاغ انداخت.
هوش مصنوعی: وقتی صدای او به گوشم میرسد، دنیا برایم به مانند یک سرو بلند میشود و خود را در چشمانم مثل پرش میبیند. این صدا همچون آب در زندگیام جاری میشود.
هوش مصنوعی: بگویم چرا فریادی نمیزنم مانند تو؟ به پا خیز و به سوی آزادی برو و دوستت را پیدا کن.
هوش مصنوعی: اگر بر تو حادثهای پیش بیاید و بت من را ببینی، به او بگو که من چه عذابی بر تن دارم.
هوش مصنوعی: هرچند از تو فاصله دارم و دور شدهام، اما در آتش غم جداییات میسوزم، مثل کبابی که روی آتش سرخ میشود.
هوش مصنوعی: گروهی که اهل ستیزه و دشمنی بودند، مرا از نزد تو بردند و دل و چهرهام را از کینه و خشم رنگ کردند.
هوش مصنوعی: کسی بر روی کوه دراز کشیده و خوابیده است، در حالی که پلنگی در همان نزدیکی است. در دشت، حیواناتی مثل گرگها در کناری در حال نوشیدن آب هستند.
هوش مصنوعی: این بیت توصیف افرادی است که ویژگیهای منفی و ناپسند دارند. به فردی اشاره میکند که بیشرم و بیعفت است، مانند کسی که در حال مستی به سر میبرد. همچنین، اشاره دارد به کسی که بینفس و ناتوان مانند یک کودک است و یا کسی که از خرد و عقل بیبهره است. در کل، این توصیف به ضعفها و نواقص شخصیت افراد میپردازد.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگیهای مختلف موجودات و رفتارهایشان میپردازد. شاعر از یوز به عنوان نمادی از سرعت و چابکی، از خرس به عنوان نمادی از قدرت و وزن، و از گرگ به عنوان نمادی از تهاجم و شکار میگوید. همچنین به نوعی دقت در شکار و ربایش مانند سگها اشاره میکند. در کل، این بیانگر تنوع و جذابیت ویژگیهای این حیوانات است.
هوش مصنوعی: من راهی را برگزیدهام که درختان آن مانند جنگجویانی با نیزههای تیز ایستادهاند.
هوش مصنوعی: زلف تو چنان تاریک و پر رمز و راز است که از دل تاریکیها هم به چشم میآید، در حالی که کار من مانند عقابی است که از پس عقاب دیگری به پرواز درمیآید.
هوش مصنوعی: من با نسیم، هوای اطراف را عطرآگین کردم و با اشکهایم، ریگهای بیابان را نرم و آرام کردم.
هوش مصنوعی: در حال حاضر در این جایگاه، آتش دل من بیشتر میشود و شوق و التهاب درونم افزایش مییابد.
هوش مصنوعی: چشمم به خاطر زیبایی تو مثل چهرهای است که در دل میدرخشد و در عین حال پشتم پر از درد و رنجی مانند خاری است که به شدت آزارم میدهد، همانند سینهای از عقاب که قوی و پرچالش است.
هوش مصنوعی: سکوت و آرامش را در دنیای دیگر یافتهاند و وجود جسمی را پشت سر گذاشتهاند. در اینجا، آرامش و آرامش در سنگینی و زمین خلاصه شده است.
هوش مصنوعی: در هر دو دست، رشتهای وجود دارد که کنترل کننده است، مانند عنانی که بر روی اسب استفاده میشود. و در هر دو پا هم حلقهای است که مانند رکاب عمل میکند.
هوش مصنوعی: این جمله به معنای تلاش برای پیشرفت در زندگی است. یکی از دستها نماد تلاش و زحمت برای به دست آوردن موفقیت است، در حالی که دست دیگر نشاندهنده امید و برنامهریزی برای آیندهای بهتر و روشنتر میباشد. در واقع، فرد به دنبال این است که با کار و کوشش، روزهای خوبتری را بسازد.
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن احساسات و عواطف عمیق فردی میپردازد. در اینجا اشاره شده که از طریق درد و رنج، تغذیه و شادابی به دست میآید. دندان به نوعی نمایانگر درد است و خون دیده نشاندهنده اشک و اندوه، در حالی که لبها بهعنوان منبع لذت و مایه حیات مورد توجه قرار گرفتهاند. به عبارتی دیگر، احساسات تلخ و شیرین انسانها در کنار یکدیگر وجود دارند و هر کدام به نوعی نمایانگر جنبههای مختلف زندگی هستند.
هوش مصنوعی: من مطمئنم که اگر زمان مرگم فرا رسد، به زودی به سوی تو برمیگردم.
هوش مصنوعی: عبدالحمید احمد عبدالصمد، کسی است که مانند او نه از بزرگترها دیدنی است و نه از جوانان.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا کی کنی عذاب و کنی ریش را خضاب؟
تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب؟
گفتم متاب زلف و مرا ای پسر متاب
گفتا که بهر تاب تو دارم چنین بتاب
گفتم نهی برین دلم آن تابدار زلف
گفتا که مشک ناب ندارد قرار و تاب
گفتم که تاب دارد بس با رخ تو زلف
[...]
ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب،
بشنو سؤال خوب و جوابی بده صواب:
بنگر به چشم دل که دو چشم سرت هگرز
دیدهاست چشمهای که درو نیست هیچ آب
چشمهست و آب نیست، پس این چشمه چون بُوَد؟
[...]
ای ترکِ لالهرخ بده آن لالهگون شراب
تابان ز جامِ چون رخِ لعل از قَصَب نقاب
من گویمی گلاب است آن مِی که میدهی
گر هیچگونه گونهٔ گل داردی گلاب
جز دوستیِّ ناب نیابی ز من همی
[...]
ای تیغ تو کشیده ترا ز تیغ آفتاب
ای نجم دین و از تو به کفر اندر اضطراب
با همت تو وهم نداند برید راه
با هیبت تو دهر نیارد چشید خواب
حکم ترا مطیع بود روز و شب فلک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.