گنجور

 
سیدای نسفی

از خزان محفوظ کن یارب گلستان مرا

آب ده از جویبار خضر بستان مرا

بند بند من ز سستی از پی پاشیدنیست

استخوان بندی کرم فرما نیستان مرا

کلبه ام را ماهتابی ده ز نور معرفت

روشن از صبح سعادت کن شبستان مرا

تندرستی و حیات و قوت طاعت بده

پر ز نعمت های الوان کن سر خوان مرا

همچو گل سودا حواسم را مشوش کرده است

جمع کن چون غنچه اوراق پریشان مرا

پنجه ام را کامیاب از دامن امید کن

دور کن ازدست نومیدی گریبان مرا

نامه ام را شستشویی ده ز دریای کرم

کرده چشمم حلقه گرداب دامان مرا

بندگان نام تو را خوانند ستارالعیوب

روز محشر هم بکن پوشیده عصیان مرا

ای شفاده با تو روی آورده ام چون سیدا

درد را چون داده یی خود ساز درمان مرا

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عبدالقادر گیلانی

گر ندادی آرزوی وصل جانان ،جان مرا

زندگی نگذاشتی بی او غم هجران مرا

سرومن آغشته در اشک جگرخون من است

فارغم گر باغبان نگذاشت در بستان مرا

نیست فرقی در میان شخص من با سایه ام

[...]

عطار

ای به عالم کرده پیدا راز پنهان مرا

من کیم کز چون تویی بویی رسد جان مرا

جان و دل پر درد دارم هم تو در من می‌نگر

چون تو پیدا کرده‌ای این راز پنهان مرا

ز آرزوی روی تو در خون گرفتم روی از آنک

[...]

ابن یمین

مدتی گردون ز غیرت داشت سرگردان مرا

زانک در دانش مزید یافت بر اقران مرا

منت ایزد را که باز از ظلمت حرمان چو خضر

رهنما شد بخت سوی چشمه حیوان مرا

بودم اندر تیه حیرت مدتی همچون کلیم

[...]

سلمان ساوجی

ای سکندر دولتی کاوصاف لطفت دم به دم

می‌گشاید از زبان، صد چشمه حیوان مرا

تا قضا بستان سرای دولتت را ساخت، ساخت

بلبل دستان سرای آن سرا بستان مرا

در زمانت ابر می‌گوید به آواز بلند

[...]

امیرعلیشیر نوایی

هست در دیر آفتی هر دم به قصد جان مرا

زنده بردن از سر کوی مغان نتوان مرا

خانه دل بود آبادان ز تقوی وه که ساخت

عشوه های ساقی و سیل قدح ویران مرا

پرده زهدم چه سان پوشد که از آشوب می

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه