ای به یادت چشمه زمزم در کاشانهها
کعبه افتادگانت آستان خانهها
خانه بر دوشم به شمعی انتظاری میکشم
بوریای کلبهام باشد پر پروانهها
اهل همت را نظر امروز بر دست گداست
کاسه چشم طمع باشند این پیمانهها
دست خود کوته کن ای مشاطه از افسونگری
زلف او باشد خبردار از اصول شانهها
در دل خود هر چه دارد ساقی بیرحم ما
میتوان خواند از خط پشت لب پیمانهها
اهل دولت رفتهاند از خود به تکلیف جنون
نیست جز زنجیر بر درهای مهمانخانهها
گوشها تا در حجاب پرده غفلت شدند
بر لب افسانهگویان شد گره افسانهها
پای سودای مرا زنجیر چین دامن است
خرقه من باشد از موی سر دیوانهها
سیدا امروز خلوتها ز اهل دل تهیست
نیست آثاری ز میخواران درین میخانهها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به یاد کعبه و چشمه زمزم میافتد و از longing (علاقه شدید) برای یک خانه روحانی صحبت میکند. او به انتظار نشسته و از غم جدایی و کمبود عشق و توجه رنج میبرد. شاعر به نقد جامعه، ستم و خالی بودن مکانهای مقدس و روحانی میپردازد و از دوری اهل دل و میخواران شکایت میکند. همچنین، او به زنجیرهایی اشاره میکند که مانع از آزادی و دستیابی به معنای واقعی زندگی میشوند. در نهایت، این شعر به احساس تنهایی و کمبودهای روحانی در دنیای امروز اشاره دارد.
هوش مصنوعی: ای که یاد تو باعث برکت و قدسیت در خانههاست، همچون چشمه زمزم در کعبهای که در انتظار زائرانش است.
هوش مصنوعی: در خانهای که بر دوش دارم، با نور شمعی به انتظار نشستهام، و امیدوارم که این کلبهی کوچک من پر از پروانهها باشد.
هوش مصنوعی: افراد با همت و تلاش، امروز توجهشان به دست کسی است که نیازمند است، زیرا این افراد همچون کاسهای چشم طمع دارند که به دنبال فراوانی و برآورده شدن آرزوها هستند.
هوش مصنوعی: ای آرایشگر، دست خود را کوتاه کن، چون افسون زلف او تو را آگاه به فنون آرایش میکند.
هوش مصنوعی: ساقی بیرحم ما در دل خود هر آنچه دارد را میتوانیم از خطهای پشت لیوانها بخوانیم. به این معنا که میتوان فهمید او چه احساسی دارد و چه افکاری در دلش میپروراند.
هوش مصنوعی: افراد مسئول و با نفوذ از حالت طبیعی خود خارج شدهاند و در این وضعیت جنونآمیز، تنها چیزی که باقیمانده زنجیرهایی است که درب مهمانخانهها را بستهاند.
هوش مصنوعی: زمانی که گوشها تحت تاثیر حجاب غفلت قرار گرفتند، ارتباط ما با قصهگویان قطع شد و افسانهها به دست فراموشی سپرده شدند.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به تصویر کشیده است که برای او آرزوها و رویاهایش مانند زنجیری به دامن زندگیاش چسبیدهاند، و این که خودش را تحت تأثیر دیوانگی و آشفتگی میبیند. لباس او هم نمادی از این حال و اوضاع به هم ریخته است که از موی دیوانهها ساخته شده است، نشاندهندهٔ شدت آشفتگی و عدم تعادل در زندگیاش.
هوش مصنوعی: امروز در مکانهای خلوت، دلباختگان یافت نمیشوند و در این میخانهها هیچ نشانهای از میخواران نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سر نمیپیچند از تیغ اجل دیوانهها
گوش بر آواز سیلابند این ویرانهها
از نفس افتاد موج و بحر از شورش نشست
همچنان زنجیر میخایند این دیوانهها
نعمت دنیای دون پرور به استحقاق نیست
[...]
بس که سودا آورد بازار و شهر و خانهها
ترسم آخر شهر گردد دشت از دیوانهها
کی گشایش را بود ره در دل فرزانهها؟
دشت را هرگز نگنجانیده کس در خانهها
آن قدر فیضی که صاحبخانه از مهمان برد
[...]
چشم ما روشن شد از خاک در میخانه ها
ریختند از سرمه گویا رنگ این کاشانه ها
سعی بهر راحت همسایگان کردن خوش است
بشنود گوش از برای خواب چشم افسانه ها
بر هم از سرگرمی ما خورد بزم میکشان
[...]
بیلبت شد سنگباران بر لب پیمانهها
میپرستان خاک میلیسند در میخانهها
هرکه ما را سوخت شمعی بر مزار خویشتن
آید این آواز از خاکستر پروانهها
از معلم کودکان گیرند تعلیم جنون
[...]
سوختم در یاد شمع عارض جانانهها
بر هوا دارد غبارم شوخی پروانهها
باده تا افروخت شمع عارضش را میکند
موج می بیتابی پروانه در پیمانهها
هیچگه بیآه دودی از دل ما برنخاست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.