گنجور

 
سیدای نسفی

ای به یادت چشمه زمزم در کاشانه‌ها

کعبه افتادگانت آستان خانه‌ها

خانه بر دوشم به شمعی انتظاری می‌کشم

بوریای کلبه‌ام باشد پر پروانه‌ها

اهل همت را نظر امروز بر دست گداست

کاسه چشم طمع باشند این پیمانه‌ها

دست خود کوته کن ای مشاطه از افسونگری

زلف او باشد خبردار از اصول شانه‌ها

در دل خود هر چه دارد ساقی بی‌رحم ما

می‌توان خواند از خط پشت لب پیمانه‌ها

اهل دولت رفته‌اند از خود به تکلیف جنون

نیست جز زنجیر بر درهای مهمانخانه‌ها

گوش‌ها تا در حجاب پرده غفلت شدند

بر لب افسانه‌گویان شد گره افسانه‌ها

پای سودای مرا زنجیر چین دامن است

خرقه من باشد از موی سر دیوانه‌ها

سیدا امروز خلوت‌ها ز اهل دل تهی‌ست

نیست آثاری ز میخواران درین میخانه‌ها

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

سر نمی‌پیچند از تیغ اجل دیوانه‌ها

گوش بر آواز سیلابند این ویرانه‌ها

از نفس افتاد موج و بحر از شورش نشست

همچنان زنجیر می‌خایند این دیوانه‌ها

نعمت دنیای دون پرور به استحقاق نیست

[...]

واعظ قزوینی

بس که سودا آورد بازار و شهر و خانه‌ها

ترسم آخر شهر گردد دشت از دیوانه‌ها

کی گشایش را بود ره در دل فرزانه‌ها؟

دشت را هرگز نگنجانیده کس در خانه‌ها

آن قدر فیضی که صاحب‌خانه از مهمان برد

[...]

غنی کشمیری

چشم ما روشن شد از خاک در میخانه ها

ریختند از سرمه گویا رنگ این کاشانه ها

سعی بهر راحت همسایگان کردن خوش است

بشنود گوش از برای خواب چشم افسانه ها

بر هم از سرگرمی ما خورد بزم میکشان

[...]

سیدای نسفی

بی‌لبت شد سنگباران بر لب پیمانه‌ها

می‌پرستان خاک می‌لیسند در میخانه‌ها

هرکه ما را سوخت شمعی بر مزار خویشتن

آید این آواز از خاکستر پروانه‌ها

از معلم کودکان گیرند تعلیم جنون

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سیدای نسفی
جویای تبریزی

سوختم در یاد شمع عارض جانانه‌ها

بر هوا دارد غبارم شوخی پروانه‌ها

باده تا افروخت شمع عارضش را می‌کند

موج می بی‌تابی پروانه در پیمانه‌ها

هیچگه بی‌آه دودی از دل ما برنخاست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه