گنجور

 
سیدای نسفی

ترک هستی سالکان در زیر گردن کرده اند

رهنوردان کفش تنگ از پای بیرون کرده اند

در بیابان جنون امروز همچون گردباد

خیمه بر پا دوستان بر خاک مجنون کرده اند

دست گلچینان ز گلشن بسته بیرون برده اند

این گروه بی ادب در بوستان خون کرده اند

نیست امید ثمر از نخل های میوه دار

منعمان احوال خود اکنون دگرگون کرده اند

گشته جوی شیر پیش چشم مجنون بحر خون

تا سر خود لاله ها از کوه بیرون کرده اند

می برند اموال خود همراه در زیر زمین

اهل دنیا تکیه بر دیوار قارون کرده اند

سیدا گنجینه داران غافلند از روز مرگ

همچو مار این قوم را گویا که افسون کرده اند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مجیرالدین بیلقانی

طارم زر بین که درج در مکنون کرده اند

طاق ازرق بین که جفت گنج قارون کرده اند

پیشه کاران شب این بام مقرنس شکل را

باز بی سعی قلم نقشی دگرگون کرده اند

سبز خنگ چرخ را از بهر خاتون هلال

[...]

صائب تبریزی

گلرخان از خون ما رخساره گلگون کرده‌اند

صد جگر افشرده تا یک جام پرخون کرده‌اند

از غبار خاکساری دیده رغبت مپوش

بر سر این خاک، ارباب نظر خون کرده‌اند

سهل باشد سر بر آوردن ز جیب آسمان

[...]

بیدل دهلوی

موج گوهرطینتان‌، گر شوخی افزون کرده‌اند

پای درد دامن سری از جیب بیرون کرده‌اند

کهکشان دیدی شکست رنگ هم فهمیدنی‌ست

بیخودان در لغزش پا سیر گردون کرده‌اند

اعتباری نیست کز ذلت‌کشان خاک نیست

[...]

فروغی بسطامی

می فروشان آن چه از صهبای گلگون کرده‌اند

شاهدان شهر ما از لعل میگون کرده‌اند

می‌پرستان ماجرا از حسن ساقی کرده‌اند

تنگ دستان داستان از گنج قارون کرده‌اند

در جنون عاشقی مردان عاقل، دیده‌اند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه