ترک هستی سالکان در زیر گردن کرده اند
رهنوردان کفش تنگ از پای بیرون کرده اند
در بیابان جنون امروز همچون گردباد
خیمه بر پا دوستان بر خاک مجنون کرده اند
دست گلچینان ز گلشن بسته بیرون برده اند
این گروه بی ادب در بوستان خون کرده اند
نیست امید ثمر از نخل های میوه دار
منعمان احوال خود اکنون دگرگون کرده اند
گشته جوی شیر پیش چشم مجنون بحر خون
تا سر خود لاله ها از کوه بیرون کرده اند
می برند اموال خود همراه در زیر زمین
اهل دنیا تکیه بر دیوار قارون کرده اند
سیدا گنجینه داران غافلند از روز مرگ
همچو مار این قوم را گویا که افسون کرده اند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به توصیف حال و هوای سردرگمی و جنون افرادی میپردازد که در جستجوی امور معنوی هستند، اما در واقع از مسیر اصلی خود دور شدهاند. سالکان و رهنوردان به دلیل محدودیتها و تنگی کفشها و شرایط ناگوار، به سرگردانی و پریشانی دچار آمدهاند. جوی شیرین به خون تبدیل شده و امید به ثمرهای از درختان میوهدار رخت بر بسته است. در این میان، اهل دنیا بر طمع و خودخواهی تکیه کرده و غافل از زوال حیات خود، غرق در دنیا شدهاند. این افراد به مانند ماری هستند که با افسون و جادو به خواب رفتهاند و از واقعیت دور شدهاند.
هوش مصنوعی: سالکان (افرادی که در راه سیر و سلوک هستند) از دنیای مادی و هستی خداحافظی کردهاند و خود را از burdens (بارها و دردسرهای زندگی) آزاد کردهاند. در این مسیر، رهنوردان (کسانی که در این راه و سیر و سلوک گام میزنند) به خاطر دشواریهای راه، کفشهای تنگ و ناراحت را از پا درآوردهاند تا بتوانند بهتر و راحتتر ادامه دهند.
هوش مصنوعی: امروز در بیابان دیوانگی مانند یک گردباد، خیمههایی بر پا شده و دوستان در حال بر زمین افتادن و مجنون شدن هستند.
هوش مصنوعی: این گروه بیادب، گلی که باید از باغ گل چیده شود را با دستهای ناپسندشان بیرون بردهاند و در باغ، با رفتار خود موجب خسارت و آلودگی شدهاند.
هوش مصنوعی: امید به ثمر دادن از درختان میوهدار به پایان رسیده است. شرایط ما اکنون به کلی تغییر کرده است.
هوش مصنوعی: در برابر چشمان مجنون، جوی شیر تبدیل به دریای خونی شده و تا به حال، لالهها از کوهها بیرون آمدهاند.
هوش مصنوعی: افراد دنیادوست داراییهای خود را در زیرزمین ذخیره میکنند و به ثروت و قدرت خود مغرور شدهاند.
هوش مصنوعی: سیدا، کسانی که ثروت دارند، از روز مرگ خود غافل اند؛ درست مانند ماری که این قوم را فریب داده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
طارم زر بین که درج در مکنون کرده اند
طاق ازرق بین که جفت گنج قارون کرده اند
پیشه کاران شب این بام مقرنس شکل را
باز بی سعی قلم نقشی دگرگون کرده اند
سبز خنگ چرخ را از بهر خاتون هلال
[...]
گلرخان از خون ما رخساره گلگون کردهاند
صد جگر افشرده تا یک جام پرخون کردهاند
از غبار خاکساری دیده رغبت مپوش
بر سر این خاک، ارباب نظر خون کردهاند
سهل باشد سر بر آوردن ز جیب آسمان
[...]
موج گوهرطینتان، گر شوخی افزون کردهاند
پای درد دامن سری از جیب بیرون کردهاند
کهکشان دیدی شکست رنگ هم فهمیدنیست
بیخودان در لغزش پا سیر گردون کردهاند
اعتباری نیست کز ذلتکشان خاک نیست
[...]
می فروشان آن چه از صهبای گلگون کردهاند
شاهدان شهر ما از لعل میگون کردهاند
میپرستان ماجرا از حسن ساقی کردهاند
تنگ دستان داستان از گنج قارون کردهاند
در جنون عاشقی مردان عاقل، دیدهاند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.