فراغتی دهدم عشق تو ز خویشاوند
از آنک عشق تو بنیاد عافیت برکند
از آنک عشق نخواهد به جز خرابی کار
از آنک عشق نگیرد ز هیچ آفت پند
چه جای مال و چه نام نکو و حرمت و بوش
چه خان و مان و سلامت چه اهل و یا فرزند
که جان عاشق چون تیغ عشق برباید
هزار جان مقدس به شکر آن بنهند
هوای عشق تو و آن گاه خوف ویرانی
تو کیسه بسته و آن گاه عشق آن لب قند
سرک فروکش و کنج سلامتی بنشین
ز دست کوته ناید هوای سرو بلند
برو ز عشق نبردی تو بوی در همه عمر
نه عشق داری عقلیست این به خود خرسند
چه صبر کردن و دامن ز فتنه بربودن
نشسته تا که چه آید ز چرخ روزی چند
درآمد آتش عشق و بسوخت هر چه جز اوست
چو جمله سوخته شد شاد شین و خوش میخند
و خاصه عشق کسی کز الست تا به کنون
نبوده است چنو خود به حرمت پیوند
اگر تو گویی دیدم ورا برای خدا
گشای دیده دیگر و این دو را بربند
کز این نظر دو هزاران هزار چون من و تو
به هر دو عالم دایم هلاک و کور شدند
اگر به دیده من غیر آن جمال آید
بکنده باد مرا هر دو دیدهها به کلند
بصیرت همه مردان مرد عاجز شد
کجا رسد به جمال و جلال شاه لوند
دریغ پرده هستی خدای برکندی
چنانک آن در خیبر علی حیدر کند
که تا بدیدی دیده که پنج نوبت او
هزار ساله از آن سو که گفته شد بزنند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به وصف عشق و تاثیر عمیق آن بر زندگی انسان میپردازد. شاعر بیان میکند که عشق به معشوق باعث میشود انسان از اطرافیان و متعلقات خویش فاصله بگیرد و همه چیز را تحت تاثیر خود قرار میدهد. عشق نه تنها موجب ویرانی و خرابی میشود، بلکه به جان عاشق نیز لطمه میزند. شاعر از بیخیالی و عدم ارزش برای مال و مقام در برابر عشق سخن میگوید و اینکه جان عاشق در حقیقت پر از آتش عشق است. او به این نکته اشاره میکند که غیر از عشق، هیچ چیز دیگری ارزش ندارد و در نهایت زندگی بدون عشق، محصور در نگرانی و اضطراب است. عشق، عمیقاً انسان را تحت تاثیر قرار داده و مانع از دیدن زیباییهای دیگر جهان میشود. در انتها، شاعر به قداست عشق اشاره میکند و این که درک جمال الهی چیزی فراتر از قدرت بشری است.
هوش مصنوعی: به من آرامش و آسودگی بده، زیرا عشق تو باعث شده که رابطههای خانوادگیام دچار مشکلات شود و بیثباتی به بار بیاورد.
هوش مصنوعی: عشق تنها میخواهد که همهچیز را از بین ببرد و از هیچ آسیب و مشکل نمیآموزد.
بَوش (بر وزن شوق) یعنی کرّ و فر و خودنمایی همراه با شادی.
هوش مصنوعی: جان عاشق مانند تیغی است که عشق را به دست میآورد و به خاطر این عشق، هزاران جان مقدس را به شکرگزاری تسلیم میکند.
هوش مصنوعی: خواستهایم از عشق تو لذت ببریم، اما همواره نگران ویرانی و آسیبهای ناشی از آن هستیم. در حالی که به چیزهایی فکر میکنیم که آنجا هستند و ما را درگیر عشق کردهاند، هنوز طعم شیرین عشق تو را در یاد داریم.
هوش مصنوعی: سر خود را پایین بیاور و در مکانی آرام و بیخطر نشسته، زیرا از تلاش برای رسیدن به موقعیتهای بلند و بزرگ، نتیجهای حاصل نخواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر از عشق دوری کردهای، در تمام عمر نتوانستهای از بوی عشق بهرهمند شوی. این نشاندهندهی آن است که نه عشق واقعی داری و نه عقل، و این موضوع باید تو را به فکر فرو ببرد.
هوش مصنوعی: شخصی در حال تحمل سختیها و چالشهاست و نشان میدهد که با صبر و حوصله از مشکلات دوری میکند. او منتظر است ببیند روزگار چه پیش خواهد آورد و چه تغییراتی در زندگیاش رخ خواهد داد.
هوش مصنوعی: آتش عشق وارد شد و هر چیزی غیر از او را سوزاند. وقتی همه چیز سوخت، خوشحال و شاداب باش و بخند.
هوش مصنوعی: عشق به کسی که از جهان پیشین تا به امروز وجود نداشته، به عنوان یک پیوند مقدس و محترم در نظر گرفته میشود.
هوش مصنوعی: اگر تو بگویی که او را دیدم، برای خدا چشم دیگری باز کن و این دو چشم را ببند.
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد مانند ما به خاطر این نگاه، در این دنیا و آن دنیا به طور مداوم به نابودی و نابینایی دچار شدهاند.
هوش مصنوعی: اگر غیر از آن زیبایی که در چشمان من است، چیز دیگری دیده شود، ای کاش که هر دو چشمم از بین برود.
هوش مصنوعی: درک و فهم تمام مردان بزرگ ناتوان شده است. چگونه میتوان به زیبایی و عظمت یک شاه زیبا دست یافت؟
هوش مصنوعی: افسوس که پردهی وجود، مانند آنچه که علی حیدر در خیبر انجام داد، از روی خدای بزرگ کنار رفته است.
هوش مصنوعی: باید توجه کنی که اگر کسی بخواهد چیزی را خوب ببیند، باید زحمت بکشد و زمان زیادی را صرف کند. هرچه بیشتر ببیند و تجربه کند، درک عمیقتری پیدا میکند، حتی اگر زمان زیادی از آن گذشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
جز آن که مستی عشقست هیچ مستی نیست
همین بلات بس است، ای به هر بلا خرسند
خیال رزم تو گر در دل عدو گردد
ز بیم تیغ تو بندش جدا شود از بند
ز عدل تست به هم باز و صعوه را پرواز
[...]
بابروان چو کمانی بزلفگان چو کمند
لبانت سوده عقیق و رخانت ساده پرند
پرند لاله فروش و عقیق لؤلؤ پوش
کمان غالیه توز و کمند مشگین بند
شکفته نرکس داری بزیر خم کمان
[...]
شب ارتوانی بیدار باش روزی چند
مدار خرد که ماهی بزرگ سایه فکند
چو آفتاب بسی سر بر آسمان سودی
چو سایه باش فتاده بسجده دریکچند
کنون کشند عفاریت دیو را در قید
[...]
در این دو پهنه که میدان ادهم است و سمند
خیال همچو توئی در نیاورد بکمند
لطیفه ایست نهادت ز شهر بیرنگی
چه جای عرصه جولان ادهم است و سمند
در آن جهان که جلال تو آشیان بنهاد
[...]
به ذات خویش اگر چند مرد نیک بود
و لیک صحبت بد نیک را تباه کند
چنانکه مازوکز وی سپید گردد پوست
چو جفت زاج شود عالمی سیاه گند
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.