گنجور

 
مولانا

فراغتی دهدم عشق تو ز خویشاوند

از آنک عشق تو بنیاد عافیت برکند

از آنک عشق نخواهد به جز خرابی کار

از آنک عشق نگیرد ز هیچ آفت پند

چه جای مال و چه نام نکو و حرمت و بوش

چه خان و مان و سلامت چه اهل و یا فرزند

که جان عاشق چون تیغ عشق برباید

هزار جان مقدس به شکر آن بنهند

هوای عشق تو و آن گاه خوف ویرانی

تو کیسه بسته و آن گاه عشق آن لب قند

سرک فروکش و کنج سلامتی بنشین

ز دست کوته ناید هوای سرو بلند

برو ز عشق نبردی تو بوی در همه عمر

نه عشق داری عقلیست این به خود خرسند

چه صبر کردن و دامن ز فتنه بربودن

نشسته تا که چه آید ز چرخ روزی چند

درآمد آتش عشق و بسوخت هر چه جز اوست

چو جمله سوخته شد شاد شین و خوش می‌خند

و خاصه عشق کسی کز الست تا به کنون

نبوده است چنو خود به حرمت پیوند

اگر تو گویی دیدم ورا برای خدا

گشای دیده دیگر و این دو را بربند

کز این نظر دو هزاران هزار چون من و تو

به هر دو عالم دایم هلاک و کور شدند

اگر به دیده من غیر آن جمال آید

بکنده باد مرا هر دو دیده‌ها به کلند

بصیرت همه مردان مرد عاجز شد

کجا رسد به جمال و جلال شاه لوند

دریغ پرده هستی خدای برکندی

چنانک آن در خیبر علی حیدر کند

که تا بدیدی دیده که پنج نوبت او

هزار ساله از آن سو که گفته شد بزنند

 
 
 
غزل شمارهٔ ۹۳۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
رودکی

جز آن که مستی عشقست هیچ مستی نیست

همین بلات بس است، ای به هر بلا خرسند

خیال رزم تو گر در دل عدو گردد

ز بیم تیغ تو بندش جدا شود از بند

ز عدل تست به هم باز و صعوه را پرواز

[...]

قطران تبریزی

بابروان چو کمانی بزلفگان چو کمند

لبانت سوده عقیق و رخانت ساده پرند

پرند لاله فروش و عقیق لؤلؤ پوش

کمان غالیه توز و کمند مشگین بند

شکفته نرکس داری بزیر خم کمان

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

شب ارتوانی بیدار باش روزی چند

مدار خرد که ماهی بزرگ سایه فکند

چو آفتاب بسی سر بر آسمان سودی

چو سایه باش فتاده بسجده دریکچند

کنون کشند عفاریت دیو را در قید

[...]

اثیر اخسیکتی

در این دو پهنه که میدان ادهم است و سمند

خیال همچو توئی در نیاورد بکمند

لطیفه ایست نهادت ز شهر بیرنگی

چه جای عرصه جولان ادهم است و سمند

در آن جهان که جلال تو آشیان بنهاد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

به ذات خویش اگر چند مرد نیک بود

و لیک صحبت بد نیک را تباه کند

چنانکه مازوکز وی سپید گردد پوست

چو جفت زاج شود عالمی سیاه گند

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال‌الدین اسماعیل
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه