ما مینرویم ای جان زین خانه دگر جایی
یا رب چه خوش است این جا هر لحظه تماشایی
هر گوشه یکی باغی هر کنج یکی لاغی
بیولوله زاغی بیگرگ جگرخایی
افکند خبر دشمن در شهر اراجیفی
کو عزم سفر دارد از بیم تقاضایی
از رشک همیگوید والله که دروغ است آن
بیجان کی رود جایی بیسر کی نهد پایی
من زیر فلک چون او ماهی ز کجا یابم
او هر طرفی یابد شوریده و شیدایی
مه گرد درت گردد زیرا که کجا یابد
چو چشم تو خماری چون روی تو صحرایی
این عشق اگر چه او پاک است ز هر صورت
در عشق پدید آید هر یوسف زیبایی
بیعشق نه یوسف را اخوان چو سگی دیدند
وز عشق پدر دیدش زیبا و مطرایی
گر نام سفر گویم بشکن تو دهانم را
دوزخ کی رود آخر از جنت مأوایی
من بیسر و پا گشتم خوش غرقه این دریا
بیپای همیگردم چون کشتی دریایی
از در اگرم رانی آیم ز ره روزن
چون ذره به زیر آیم در رقص ز بالایی
چون ذره رسن سازم از نور و رسن بازم
در روزن این خانه در گردش سودایی
بنشین که در این مجلس لاغر نشود عیسی
برگو که در این دولت تیره نشود رایی
بربند دهان برگو در گنبد سر خود
تا ناله در آن گنبد یابی تو مثنایی
شمس الحق تبریزی از لطف صفات خود
از حرف همیگردد این نکته مصفایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و وابستگی عمیق نسبت به یک مکان و حال و هوای آن اشاره دارد. شاعر از زیباییهای محیط خود میگوید و چنانکه با وجود مشکلات و مشکلات زندگی، اینجا را ترک نمیکند. او به عشق و زیباییهای آن اشاره کرده و تأکید میکند که بدون عشق، زیباییها خالی از معنا هستند. در نهایت، شاعر شمس تبریزی را به عنوان منبعی از صفا و نور ذکر کرده و از عمیقترین احساسات انسانی سخن میگوید.
هوش مصنوعی: ما از این مکان نمیرویم، ای دوست، به جایی دیگر. ای کاش در اینجا هر لحظه را تماشا کنیم، زیرا چقدر اینجا زیبا و دلنشین است.
هوش مصنوعی: در هر گوشه یک باغ سرسبز و زیبا وجود دارد و در هر گوشه دیگری چیزی لاغر و بیجان مشاهده میشود. اینجا خبری از زاغ و زوزهکشیدن گرگهای خطرناک نیست، و همه جا آرامش و امنیت حاکم است.
هوش مصنوعی: خبرهایی در شهر درباره دشمن پخش شده که نشان میدهد او تصمیم سفر دارد و از حراس درخواست یا تقاضایی پیش آمده است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معنا است که شخصی از حسادت و غصه میگوید، که چگونه یک موجود بیجان میتواند بدون سر یا بدن جا به جا شود یا حرکتی بکند. او به وضوح اشاره میکند که چنین چیزی ممکن نیست و این بیان نشاندهنده تعجب و انکار او از وضعیت موجود است.
هوش مصنوعی: من مثل ماهی زیر آسمان، در جستجوی او هستم. او در هر طرفی شوق و دیوانگی را پیدا میکند، اما من از کجا میتوانم او را بیابم؟
هوش مصنوعی: ماه به دور چهرهات خواهد چرخید، زیرا که در کجا میتواند به مانند چشمان تو مستی بیابد، مانند اینکه چهرهات صحرایی وسیع است.
هوش مصنوعی: این عشق به هر شکلی که باشد، حتی اگر معصوم و خالص باشد، میتواند جلوهگاه زیبایی باشد که مانند یوسف، دلفریب و جذاب است.
هوش مصنوعی: بدون عشق، برادران یوسف او را مانند یک سگ نگریستند، اما پدرش او را به خاطر عشق زیبا و باارزش دید.
هوش مصنوعی: اگر درباره سفر حرف بزنم، دهانم را ببند، زیرا جهنم از بهشت دور نمیشود.
هوش مصنوعی: من بدون هیچ چیز و سر و پای خود بیخبر از همه چیز در این دریای بیپایان غوطهور شدهام و مانند یک کشتی دریاگرد میچرخم.
هوش مصنوعی: اگر مرا از در طرد کنی، از روزنهای کوچک به درون میآیم و مانند ذرهای در زیر، به خاطر بلندی سرم، به رقص در میآیم.
هوش مصنوعی: زمانی که مانند یک ذره کوچک میشوم و از نور رشتهای میسازم، به اینجا در خانه میآیم و در حال چرخش در فکر و خیال هستم.
هوش مصنوعی: بنشین و در این محفل آرامش کن، تا عیسی (نماد نجات و امید) در جایی که تو هستی، دچار کمبود و نقص نشود. به کسی بگو که در این وضعیت ناامیدکننده، نظری نداشته باشد که اوضاع بهتر نمیشود.
هوش مصنوعی: سکوت کن و از درون خود حرف بزن تا بشنوی صدای نالهات را که به شکلی موزون و آهنگین شنیده میشود.
هوش مصنوعی: شمس الحق تبریزی با نیکیهایش، این نکتهی روشن و زیبایی را بیان میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش از سر بیهوشی و ز غایت خودرایی
رفتم گذری کردم بر یار ز شیدایی
قلاش و قلندرسان رفتم به در جانان
حلقه بزدم گفتا نه مرد در مایی
گفتم که مرا بنما دیدار که تا بینم
[...]
با هر کی تو درسازی میدانک نیاسایی
زیر و زبرت دارم زیرا که تو از مایی
تا تو نشوی رسوا آن سر نشود پیدا
کان جام نیاشامد جز عاشق رسوایی
بردار صراحی را بگذار صلاحی را
[...]
هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی
ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی
یا چشم نمیبیند یا راه نمیداند
هر کاو به وجود خود دارد ز تو پروایی
دیوانه عشقت را جایی نظر افتادهست
[...]
عشق آمد و بر هم زد بنیادِ شکیبایی
ای عقل درین منزل مِن بعد چه میپایی
گر نه سر خود گیری در دستِ بلا مانی
تقصیر مکن خود را زنهار بننمایی
گر با تو مجازاتی بنیاد نهد خاموش
[...]
تا داشت به جان طاقت، بودم به شکیبایی
چون کار به جان آمد، زین پس من و رسوایی
سرپنجه صبرم را پیچیده برون شد دل
ای صبر، همین بودت بازوی توانایی
در زاویه محنت دور از تو چو مهجوران
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.