در آن گلشن مکن کو گلشنآرا گلشنآرایی
که جز در دامن گلچین نبیند گل تماشایی
مجو کار دل خویش و دل ما سنگدل از هم
نمیآید ز خارا شیشه و از شیشه خارایی
به صحرا سر نهادم در غمت از کنج تنهایی
گلی نشکفت از مستوری من غیر رسوایی
بلیلی چون دهم نسبت بت لیلیوش خود را
که باشد این غزال شهری آن آهوی صحرایی
به این ضعفم کنی تا کی لگدکوب جفا آخر
چه مقدار است مور ناتوانی را توانایی
ببخشا بر دل و جانم که دارند از جفای تو
نه این تاب و توانایی نه آن صبر و شکیبایی
به بالینم میا گو در شب هجران که میدانم
گرم بینی به حال مرگ بر حالم نبخشایی
کنم ترک می و میخانه کی زافسانه واعظ
که به از بادپیماییست صد ره بادهپیمایی
نکورویان سهیقدان همه رعنا همه زیبا
ولی ختمی تو ایشان را به رعنایی به زیبایی
کنونم بیتو در قالب نفس نبود خوشا وقتی
که گاهی میکشیدم نالهای در کنج تنهایی
مجو در موج خیز عشق مشتاق اختیار از من
عنانش در کف موج است کشتی شد چو دریایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوع عشق و دردهای ناشی از جدایی میپردازد. شاعر در ابتدا به زیبایی گلشن اشاره میکند و میگوید که گلهایی که در دامن گلچین نیستند، قابل تماشا نیستند. او از بیاحساسی دل خود و دیگران میگوید و اینکه از دل سنگی نمیتوان زیبایی انتظار داشت. شاعر به تنهایی و غم خود اشاره کرده و میگوید که هیچ گلی به خاطر مستوری او نشکفته است.
او همچنین به مقایسهٔ خود با معشوق میپردازد و ناتوانی و ضعف خود را در برابر جفا و بیمحلی معشوق بیان میکند. عواطف جریحهدارش را به زیبایی منتقل میکند و از عدم توانی در تحمل این جدایی سخن میگوید. در نهایت، او از نوشیدن باده و لذت از آن یاد کرده و به زیبایی معشوق اشاره میکند و آرزوی روزهایی را دارد که بدون غم و تنهایی باشد. شاعر میگوید که عشق یک دریا است و او در آن غرق شده است.
هوش مصنوعی: در آن باغ، زیبایی و گل آرایش نکن، زیرا کسی که فقط در دامن گلچین برود، زیبایی گل را نمیبیند.
هوش مصنوعی: به کار دل خود مشغول باش، چرا که دل ما بیاحساس است و نمیتواند از سنگی مانند خارا، چیزی لطیف مانند شیشه به وجود آورد. از شیشه هم نمیتوان انتظار داشت که مانند خارا رفتار کند.
هوش مصنوعی: در دل غم و تنهاییام، به دشت و صحرا رفتم، اما هیچ نشانی از شادی یا زیبایی پیدا نکردم و فقط شرمساری برایم باقی ماند.
هوش مصنوعی: این بیت به مقایسه دو نوع زیبایی و محبوبیت اشاره دارد. گویا شخصی میخواهد بگوید که اگر عشق او به لیلی را با زیبایی و فرشتهوار بودن بتها مقایسه کند، باز هم خود را در مقایسه با زیبایی او کم رنگ میبیند. در واقع، او به زیبایی معشوقهاش که شبیه به یک غزال در شهر و در اصل با زیباییهای خاص خود است، اشاره میکند و او را برتر از هر زیبایی دیگر میداند. این زیبایی همانند آهویی است که در دشتهای وسیع و طبیعی زندگی میکند.
هوش مصنوعی: این شعر به یک حس ناامیدی و ضعف اشاره دارد. گویا فرد از اینکه مدام تحت فشار و آزار قرار دارد، خسته شده است و به ضعف خود اشاره میکند. او به این فکر میکند که این شکنندگی و ناتوانی تا کی ادامه پیدا خواهد کرد و از خود میپرسد که این ظلم و ستم تا چه اندازه میتواند ادامه یابد. تصویر مورچهای ناتوان نشاندهندهی این است که حتی موجودات کوچک و ضعیف نیز میتوانند به نوعی به توانایی دست یابند.
هوش مصنوعی: از تو عذرخواهی میکنم که دل و جانم به خاطر بیمحلیات دیگر تاب و توان ندارند و نمیتوانند صبر و شکیبایی داشته باشند.
هوش مصنوعی: نزاری نکن و در شب جدایی به بالینم نیا، زیرا من میدانم که تو در حالتی هستی که انگار مرگ به سراغم آمده و امیدوارم که بر من نبخشایی.
هوش مصنوعی: میخواهم از می و میخانه دوری کنم، اما سخنرانی واعظ نمیتواند من را از این کار بازدارد؛ چرا که تجربه نوشیدن شراب و لذتهای آن، به مراتب ارزشمندتر از این حرفهاست.
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت زنان بلندقد و دلربا بسیار است، اما هیچکدام به اندازه تو در زیایی و دلربایی شگفتانگیز نیستند.
هوش مصنوعی: حالا بدون تو در حس و حال خودم نبودم، اما خوشا به حال آن زمانی که گاهی در تنهاییام نالهای سر میدادم.
هوش مصنوعی: در جستجوی عشق و هیجان آن، تلاش کن تا کنترل و هدایت احساسات خود را در دست بگیری، زیرا وقتی دل به دریا میزنید، مثل کشتیای میشوید که در دریا غوطهور است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بهار آمد من و هر روز نو باغی و نو جایی
به گشتن هر زمان عزمی به بودن هر زمان رایی
قدح پر باده رنگین به دست باده پیمایی
چو مرغ از گل به گل هر ساعتی دیگر تماشایی
نگاری با من و رویی نه رویی بلکه دیبایی
[...]
شبی تاری چو بیساحل دمان پر قیر دریائی
فلک چون پر ز نسرین برگ نیل اندوده صحرائی
نشیب و توده و بالا همه خاموش و بیجنبش
چو قومی هر یکی مدهوش و درمانده به سودائی
زمانه رخ به قطران شسته وز رفتن برآسوده
[...]
ایا بی حد و مانندی که بی مثلی و همتایی
تو آن بی مثل و بی شبهی که دور از دانش مایی
ز وهمی کز خرد خیزد تو زان وهم و خرد در وی
ز رایی کز هوا خیزد تو دور از چشم آن رایی
پشیمانست دل زیرا که تو اسرارها دانی
[...]
خرد را دوش میگفتم که ای اکسیر دانایی
همت بیمغز هشیاری همت بیدیده بینایی
چه گویی در وجود آن کیست کو شایستگی دارد
که تو با آب روی خویش خاک پای او شایی
کسی کاندر جهان بیهیچ استکمال از غیری
[...]
زهی اخلاق تو محمود همچون عقل و دانائی
زهی ایام تو مشکور همچون عهد برنائی
امام شرق رکن الدینکه سوی حضرتت دایم
خطاب انجم و چرخست مولانا و مولائی
اضافت با کف رادت ز گیتی گنج پردازی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.