گنجور

 
محتشم کاشانی

ز اشک سرخ برای نزول جانانی

شدست خانهٔ چشمم نقش ایوانی

مباش این همه ای گنج حسن در دل غیر

بیا که هست مرا نیز کنج ویرانی

به لاله زار دل داغدار من بگذر

که دهر یاد ندارد چنین گلستانی

چه شد که گر از بی‌تکلفی یک بار

شود مقام گدا تکیه‌گاه سلطانی

به نیم جان که دلم راست شاه من چه عجب

گر انفعال کشد پیش چون تو مهمانی

به دود مجمره حاجت ندارد آن محفل

که سازیش تو معطر به گرد دامانی

درآ ز در ای جان که محتشم بی‌توست

مثال صورت دیوار و جسم بی‌جانی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب

چه آب جویم از جوی خشک یونانی؟

برای پرورش جسم جان چه رنجه کنم؟

که: حیف باشد روح القدس به سگبانی

به حسن صوت چو بلبل مقید نظمم

[...]

قطران تبریزی

مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب

چه آب جویم از جوی خشک یونانی

برای پرورش جسم و جان چه رنجه کنم

که حیف باشد روح القدس بسگبانی

بحسن صوت چو بلبل مقید نظمم

[...]

امیر معزی

مخوان فسانهٔ افراسیابِ تورانی

مگوی قصهٔ اسفندیارِ ایرانی

سخن ز خسرو و سلطانِ هفت کشور گوی

که خَتْم گشت بدو خسروی و سلطانی

معزِّ دینِ خدای و خدایگانِ جهان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
وطواط

در آمد از غم تو ، ای بخوبی ارزانی

بکار من چو سر زلف تو پریشانی

کنم بطبع فدای تو دیده و دل و جان

که تو عزیزتر از دیده و دل و جانی

بنفشه زلفی و گل خدی و چه می گویم؟

[...]

قوامی رازی

به هرزه بر سر دنیا مشو به نادانی

که چون توئی بچنین کار نیست ارزانی

چو عمر ضایع کردی بر آن پشیمان باش

اگرچه سود ندارد کنون پشیمانی

غم جهانی بر جان خویشتن چه نهی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه