ز اشک سرخ برای نزول جانانی
شدست خانهٔ چشمم نقش ایوانی
مباش این همه ای گنج حسن در دل غیر
بیا که هست مرا نیز کنج ویرانی
به لاله زار دل داغدار من بگذر
که دهر یاد ندارد چنین گلستانی
چه شد که گر از بیتکلفی یک بار
شود مقام گدا تکیهگاه سلطانی
به نیم جان که دلم راست شاه من چه عجب
گر انفعال کشد پیش چون تو مهمانی
به دود مجمره حاجت ندارد آن محفل
که سازیش تو معطر به گرد دامانی
درآ ز در ای جان که محتشم بیتوست
مثال صورت دیوار و جسم بیجانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال شاعر در غم عشق میپردازد. او از اشکهایش به عنوان نشانهای برای ورود جانانی که به آن دلبسته است، یاد میکند. شاعر به زیباییها و لذتهای عشق اشاره کرده و میگوید که نباید این امانتهای حسن را به دل دیگران داد. او از عشق و دلتنگی خود میگوید و به یاد گلستانی که دیگر نظیرش وجود ندارد، حسرت میخورد. در انتهای شعر، شاعر از معشوق میخواهد که به نزد او بیاید، زیرا بدون او حالش همانند دیواری بیجان است.
هوش مصنوعی: از اشکهای سرخ من که به خاطر آمدن محبوب نازل شده، چشمم به مانند ایوانی تزئین شده است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نباید فقط به زیباییهای دیگران توجه کنیم؛ زیرا من نیز در دل ویرانیام، گنجینهای از زیباییها دارم. به جای اینکه به دنبال زیباییهای دیگران باشیم، باید به آنچه خود داریم و به درون خود بنگریم.
هوش مصنوعی: از کنار باغ دل حزین من بگذر، چون روزگار چنین گلستانی را فراموش کرده است.
هوش مصنوعی: چه شده است که اگر فردی بیتکلف و ساده باشد، میتواند به مقام و منزلتی برسد که حتی مقام یک سلطان را در بر بگیرد؟
هوش مصنوعی: به دل نگران و بیرمق من که به خاطر توست، چه عجیب است اگر در مقابل کسی چون تو، دچار تردید و انفعال شوم.
هوش مصنوعی: در آن محفل که بوی خوشی از دامن تو پیداست، نیازی به دود و عطر دیگر نیست.
هوش مصنوعی: بیا به درون، ای جان، که بدون تو زندگی بیحالت و بیمحتواست؛ مثل دیواری که فقط یک جسم بیجان است و هیچ زیبایی ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب
چه آب جویم از جوی خشک یونانی؟
برای پرورش جسم جان چه رنجه کنم؟
که: حیف باشد روح القدس به سگبانی
به حسن صوت چو بلبل مقید نظمم
[...]
مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب
چه آب جویم از جوی خشک یونانی
برای پرورش جسم و جان چه رنجه کنم
که حیف باشد روح القدس بسگبانی
بحسن صوت چو بلبل مقید نظمم
[...]
مخوان فسانهٔ افراسیابِ تورانی
مگوی قصهٔ اسفندیارِ ایرانی
سخن ز خسرو و سلطانِ هفت کشور گوی
که خَتْم گشت بدو خسروی و سلطانی
معزِّ دینِ خدای و خدایگانِ جهان
[...]
در آمد از غم تو ، ای بخوبی ارزانی
بکار من چو سر زلف تو پریشانی
کنم بطبع فدای تو دیده و دل و جان
که تو عزیزتر از دیده و دل و جانی
بنفشه زلفی و گل خدی و چه می گویم؟
[...]
به هرزه بر سر دنیا مشو به نادانی
که چون توئی بچنین کار نیست ارزانی
چو عمر ضایع کردی بر آن پشیمان باش
اگرچه سود ندارد کنون پشیمانی
غم جهانی بر جان خویشتن چه نهی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.