مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب
چه آب جویم از جوی خشک یونانی
برای پرورش جسم و جان چه رنجه کنم
که حیف باشد روح القدس بسگبانی
بحسن صوت چو بلبل مقید نظمم
بجرم حسن چو یوسف اسیر و زندانی
بسی نشستم من با اکابر و اعیان
بیازمودمشان آشکار و پنهانی
نخواستم ز تمنا مگر که دستوری
نیافتم ز عطاها مگر پشیمانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این ابیات، شاعر از جایگاه خود به عنوان یک محقق و عارف سخن میگوید. او به این نکته اشاره میکند که با وجود جستجو و تلاش برای دانستن حقیقت، به نتیجهای نرسیده و احساس میکند که روحش را به هدر داده است. او با وجود محافل و نشستن با بزرگان، تنها پشیمانی نصیبش شده و هرچه در پی دانایی بوده، به دست نیاورده است. شاعر به نوعی ناامیدی از جستجوی معانی و حقیقت وجودی خود را ابراز میکند.
هوش مصنوعی: من از مقام تحقیق و بررسی مقامهای عالی چه دستاوردی دارم، آیا میتوانم از چشمه خشک یونانی، آب گوارایی بنوشم؟
هوش مصنوعی: برای رشد و تربیت جسم و روح چه زحمتی بکشم در حالی که حق دارد روح مقدس مانند انسانی با شرافت باشد و نه همچون سگی کار کند.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به زیبایی صدای خود مانند صدای بلبل اشاره میکند و میگوید که به خاطر جذابیتش مانند یوسف در اسارت زیبایی، گرفتار است. به عبارت دیگر، او به خاطر شیوایی و دلنوازی صدایش، خود را در بند زیبایی و جذابیت میبیند.
هوش مصنوعی: من مدتی طولانی با افراد بزرگ و برجسته نشستم و آنها را هم به ظاهر و هم به باطن آزمایش کردم.
هوش مصنوعی: من هیچ وقت از خواستهها و تمناها چیزی نخواستم، مگر اینکه دستوری از کسی نگرفتم و از بخششها نیز چیزی جز پشیمانی نصیبم نشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب
چه آب جویم از جوی خشک یونانی؟
همین شعر » بیت ۱
مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب
چه آب جویم از جوی خشک یونانی
مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب
چه آب جویم از جوی خشک یونانی؟
برای پرورش جسم جان چه رنجه کنم؟
که: حیف باشد روح القدس به سگبانی
به حسن صوت چو بلبل مقید نظمم
[...]
مخوان فسانهٔ افراسیابِ تورانی
مگوی قصهٔ اسفندیارِ ایرانی
سخن ز خسرو و سلطانِ هفت کشور گوی
که خَتْم گشت بدو خسروی و سلطانی
معزِّ دینِ خدای و خدایگانِ جهان
[...]
در آمد از غم تو ، ای بخوبی ارزانی
بکار من چو سر زلف تو پریشانی
کنم بطبع فدای تو دیده و دل و جان
که تو عزیزتر از دیده و دل و جانی
بنفشه زلفی و گل خدی و چه می گویم؟
[...]
به هرزه بر سر دنیا مشو به نادانی
که چون توئی بچنین کار نیست ارزانی
چو عمر ضایع کردی بر آن پشیمان باش
اگرچه سود ندارد کنون پشیمانی
غم جهانی بر جان خویشتن چه نهی
[...]
ز تاب زلف تو ای آفتاب روحانی
به مشگ سوده در آمد هزار ارزانی
مهی به حسن ازین روی آفتاب نهاد
چو سایه پیش تو بر خاک تیره پیشانی
جهان خوبی از آن خواندمت که همچو جهان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.