گنجور

 
قطران تبریزی

مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب

چه آب جویم از جوی خشک یونانی

برای پرورش جسم و جان چه رنجه کنم

که حیف باشد روح القدس بسگبانی

بحسن صوت چو بلبل مقید نظمم

بجرم حسن چو یوسف اسیر و زندانی

بسی نشستم من با اکابر و اعیان

بیازمودمشان آشکار و پنهانی

نخواستم ز تمنا مگر که دستوری

نیافتم ز عطاها مگر پشیمانی

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
منتسب به هر دو سخنور
رودکی

مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب

چه آب جویم از جوی خشک یونانی؟

قطران تبریزی

همین شعر » بیت ۱

مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب

چه آب جویم از جوی خشک یونانی

رودکی

مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب

چه آب جویم از جوی خشک یونانی؟

برای پرورش جسم جان چه رنجه کنم؟

که: حیف باشد روح القدس به سگبانی

به حسن صوت چو بلبل مقید نظمم

[...]

امیر معزی

مخوان فسانهٔ افراسیابِ تورانی

مگوی قصهٔ اسفندیارِ ایرانی

سخن ز خسرو و سلطانِ هفت کشور گوی

که خَتْم گشت بدو خسروی و سلطانی

معزِّ دینِ خدای و خدایگانِ جهان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
وطواط

در آمد از غم تو ، ای بخوبی ارزانی

بکار من چو سر زلف تو پریشانی

کنم بطبع فدای تو دیده و دل و جان

که تو عزیزتر از دیده و دل و جانی

بنفشه زلفی و گل خدی و چه می گویم؟

[...]

قوامی رازی

به هرزه بر سر دنیا مشو به نادانی

که چون توئی بچنین کار نیست ارزانی

چو عمر ضایع کردی بر آن پشیمان باش

اگرچه سود ندارد کنون پشیمانی

غم جهانی بر جان خویشتن چه نهی

[...]

مجیرالدین بیلقانی

ز تاب زلف تو ای آفتاب روحانی

به مشگ سوده در آمد هزار ارزانی

مهی به حسن ازین روی آفتاب نهاد

چو سایه پیش تو بر خاک تیره پیشانی

جهان خوبی از آن خواندمت که همچو جهان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه