ای آفتاب از مه روی تو آیتی
تاریک شب ز ظلمت مویت کنایتی
جز پیر میفروش پی دفع درد و غم
از هیچ کس به عمر ندیدم کفایتی
سرو چمن ز قامت دلجوت جلوهای
آب خضر ز لعل لبانت کنایتی
در هر سری ز سنگ جفایت نشانهای
در هر دلی ز آتش عشقت سرایتی
شاهی تو را سزد که توانی بنا، گرفت
هر دم به یک اشاره ابرو ولایتی
در فوج دلبران که به نصرت مُسلّمند
فرخندهتر ز سرو قدت نیست رایتی
بپْذیر پند من که شنیدم ز کاملی
وز این صحیحتر نشنیدم روایتی
مشکن دل کسی که به اجماع عقل و نقل
نبْود به هیچ کیش، بتر زین جنایتی
غیر از علیّ و آل، نباشد «محیط» را
از کس امید لطفی و چشم عنایتی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه بر خلاص حبس ز بختم عنایتی
نه در صلاح کار ز چرخم هدایتی
پیشم نهد زمانه ز تیمار سورتی
هر گه که بخوانم ز اندوه آیتی
از حبس من به هر شهر اکنون مصیبتی
[...]
ای در کف تو جایگه هر کفایتی
در زیر شکر و منت تو هر ولایتی
هر ساعتی ز اختر سعدت معونتی
هر لحظهای ز شاه جهانت عنایتی
بر هر زبان ز وصف کمال تو سورتی
[...]
ای آفتاب از ورق رویت آیتی
در جنب جام لعل تو کوثر حکایتی
هرگز ندید هیچ کس از مصحف جمال
سرسبزتر ز خط سیاه تو آیتی
بر نیت خطت که دلم جای وقف دید
[...]
ای از بسیط جاه تو گردون ولایتی
وی از سپاه رای تو خورشید رایتی
کرده زبان سوسن آزاد هر نفس
در باب لطف از دم خلقت روایتی
درشان حادثات بود گاه حلّ و عقد
[...]
ای از بهشت جزوی و از رحمت آیتی
حق را به روزگار تو با ما عنایتی
گفتم نهایتی بود این درد عشق را
هر بامداد میکند از نو بدایتی
معروف شد حکایتم اندر جهان و نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.