گنجور

 
مسعود سعد سلمان

تو را ای چو آهو به چشم و به تگ

سگانند در تگ چو مرغی به پر

چرا با تو سازند کاهو و سگ

نسازند پیوسته با یکدیگر

مهی تو که هرگز نترسی ز شب

گلی تو که تازه شوی از مطر

چو نیلوفر انس تو با حوض آب

چو لاله همی جای تو در خضر

چرا هر شبی ای دلارام یار

چرا هر زمان ای نگارین پسر

به دشتی دگر بینمت خوابگاه

ز حوضی دگر بینمت آبخور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
دقیقی

که را رودکی گفته باشد مدیح

امام فنون سخن بود ور

دقیقی مدیح آورد نزد او

چو خرما بود برده سوی هَجَر

عنصری

پدید آرد آن سرو بیجاده بر

همی گرد عنبر به بیجاده بر

ز روی و ز بالا و زلف و لبش

خجل شد گل و سرو و مشک و شکر

بت و ماه را نام خوبی مده

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه