ای شاه شده ست از تو جهان تازه جوانی
کز شادی و از لهو جدا نیست زمانی
مسعود جهانگیر جهانداری و گردون
در ملک تو افزاید هر روز جهانی
از وصف تو عاجز شده هر پاک ضمیری
وز نعت تو خیره شده هر چیره زبانی
هم کوهی و هم بادی در حیله چو باشی
بر کوه رکابی که شود باد عنانی
شمشیر جهانگیر تو باشد به همه وقت
با صاعقه انگیزی و با فتنه نشانی
آن سخت کمانیست قوی رای تو در زخم
کین چرخ ندیدست چو او سخت کمانی
ای داد ده ملک ستانی که ندیدند
در دهر چو تو داد دهی ملک ستانی
پیرست و جوان رای تو و بخت تو و نیست
چون رای تو پیری و چو بخت تو جوانی
جود تو به هر مجلس و بذل تو به هر بزم
بر پا شد گنجی و براندازد کانی
رای تو و دست تو کند در همه احوال
بر دولت تو سودی و بر مال زیانی
داری تو یقینی به همه چیز که در طبع
هرگز نبرد ره سوی او هیچ گمانی
ای شاه همه شاهان امروز بهاریست
از نعمت گوناگون مانند خزانی
تو شاد همی زی که فلک تا ابدالدهر
کرده ست به ملک تو و عمر تو ضمانی
هر ساعت و هر لحظه بپیوندد بی شک
از جان جهانداران بر جان تو جانی
از خرمی مورد و برافروختن سرو
می خور ز کف سرو قدی مور میانی
این شعر در آن پرده خوش آمد که بگویند
ای دوست به صد گونه بگردی به زمانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی ستایش و تمجید از یک شاه است که به جهان تازگی و جوانی بخشیده است. شاعر به ویژگیهای مثبت او از جمله قدرت، جوانی، شجاعت و بخشندگی اشاره میکند و میگوید که هیچ کس نمیتواند به خوبی او را توصیف کند. او همچنین به تأثیرات مثبت شاه بر مردم و حکومت اشاره میکند و میگوید که در درگاه او، سعادت و خوشبختی جاری است. شاعری از برکتهای دوران سلطنت او سخن میگوید و به زیباییهای زندگی و شادیهای آن در کنار او تأکید میکند. در کل، این شعر تجلیلی از قدرت و ویژگیهای مثبت شاه و بهار زندگی اوست.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، به خاطر تو جهان دوباره جوان شده است و این جوانی از شادی و خوشگذرانی جدا نیست.
هوش مصنوعی: مسعود، تو فرمانروایی قدرتمند هستی و هر روز بر عظمت و اعتبار آسمان در سرزمین تو افزوده میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که پاک و بیآلایش است، از توصیف و توصیف کردن تو ناتوان شده و هر کسی که در سخنرانی ماهر است، از زیبایی و شکوه تو حیرتزده مانده است.
هوش مصنوعی: اگر همپایه و همسایهی کوه و باد باشی، در هنگامهی تزویر مانند کوهی خواهی بود که باد بر آن میوزد و به تو تسلط مییابد.
هوش مصنوعی: شمشیر قدرتمند تو همیشه با شدت و قدرتی مانند صاعقه، نشانهای از فتنه و غوغا خواهد بود.
هوش مصنوعی: آن کسی که مانند تو با اراده و قدرت است، در زخم انتقام زمانه مانند او وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ای کسی که به دیگران کمک میکنی و به آنها پاداش میدهی، برترین مقام را در دنیا به دست میآوری؛ زیرا هیچکس در تاریخ مانند تو نیست که چنین احسان و بخششی کند.
هوش مصنوعی: سن و سال تو و سرنوشتت به گونهای است که رای و اندیشهات مانند یک پیرمرد و بختت همانند جوانی است. این یعنی در فکر و خرد، شبیه به فردی با تجربه و سالخورده هستی، اما در زندگی و سرنوشت، احساس جوانی و شادابی داری.
هوش مصنوعی: بخشش و generosity تو در هر محفل و مهمانی باعث شده است که گنجی ارزشمند پدید آید و کانیها از زمین بیرون بیفتند.
هوش مصنوعی: هر زمان که تو تصمیم بگیری و عمل کنی، در هر شرایطی بر موفقیت تو تأثیر مثبت خواهد داشت و بر ثروتت آسیب خواهد زد.
هوش مصنوعی: تو به همه چیز یقین داری و میدانی که در طبیعت هیچ راهی برای رسیدن به او وجود ندارد و هیچ شک و تردیدی در این مورد نیست.
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگ، امروز روزی پر از نعمتهای مختلف است، مانند جشنی در فصل بهار که از تنوع و فراوانی برخوردار است، مشابه خزانی که پر از رنگ و تنوع است.
هوش مصنوعی: تو در خوشحالی و شاد زندگی میکنی، زیرا آسمان تا ابد برای تو آماده کرده و زندگیات را تضمین کرده است.
هوش مصنوعی: هر لحظه و هر ساعت، بدون شک، از جان فرمانروایان این جهان بر جان تو تأثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: از شادی و خوشحالی به زیباییهای گل و سرو نگاه کن و از آن لذت ببر، چرا که قد بلند سرو و زیبایی آن مانند گلی در میان گلها است.
هوش مصنوعی: در این شعر به نوعی اشاره شده است که دوست عزیز، به روشها و شکلهای مختلفی میتوانی به دور خود بگردی و هر بار به شکلی متفاوت در زمانها و شرایط مختلف نمود پیدا کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گویم ز دل خویش دهانت کنم ای دوست
گوید نتوان کرد ز یک نقطه دهانی
گویم ز تن خویش میانت کنم ای ماه
گوید نتوان ساخت ز یک موی میانی
ای دوست به صدگونه بگردی به زمانی
گه خوش سخنی گیری و گه تلخ زبانی
چون ناز کنی ناز ترا نیست قیاسی
چون خشم کنی خشم ترا نیست کرانی
مانند میان تو و همچون دهن تو
[...]
روزی که تو آن زلف پر از مشک فشانی
ما را ندهد هیچ کس از مشگ نشانی
زلف تو شکنج است و تو بازش چه شکنجی
جعد تو فشانده است تو بازش چه فشانی
گاه این زبر سیم کند غالیه سائی
[...]
در کف دو زبانیست مرا بسته دهانی
گوید چو فصیحان صفت بیت زمانی
آن کودک عمری که بود کوژ چو پیری
و آواز برآورده چو آواز جوانی
ترکیب بدیعش ز جماد و حیوانست
[...]
ای ترک زبهر تو دلی دارم و جانی
ور هر دو بخواهی به تو بخشم به زمانی
با چون تو بتی زشت بود گر چو منی را
تیمار دلی باشد و اندیشهٔ جانی
از کوچکی ای بت که دهان داری گفتم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.