همیشه دشمن مالست شاه دشمن مال
یکیست او را در بزم و رزم دشمن و مال
علاء دولت سلطان تاجور مسعود
که تافت از فلک ملکش آفتاب کمال
پناه دولت و دینست و دین و دولت ازو
گرفته عز و بزرگی و دیده عز و جلال
نهاده بر فلک مفخرت به قدر قدم
نشانده در چمن مملکت به عدل نهال
همای رامش در بزم او برآرد پر
هژبر فتنه به رزمش بیفکند چنگال
نهاده روی به هندوستان ز دارالملک
به فرخ اختر و پیروز روز و میمون فال
کشید لشکر جرار تا به مرکز غزو
ره فراخ فرو بست بر جنوب و شمال
ز تیغ دستان بر کوهها گرفته طریق
ز باد پایان در دشت ها نمانده مجال
جبال جنگی در موکبش روان که به زخم
به روز معرکه از بیخ بر کنند جبال
به پی شکسته همی ماهی زمین را پشت
به یشک خسته همه شیر آسمان را یال
کدام شاهست اندر همه جهان یکسر
که از نهیبش گیرد قرار و یابد حال
خدایگانا یک نکته باز خواهم راند
که هست درگه عالی تو محط رحال
خزاین تو گشاده ست بر همه شعرا
جواهر تو بدیشان رسیده از هر حال
منم که تشنه همی مانم و دگر طبقه
رسیده اند ز انعام تو به آب زلال
یمین دولت سلطان ماضی از غزنین
به مدح گویان بر وقف داشتی اموال
غضایری که اگر زنده باشدی امروز
به شعر من کندی فخر در همه احوال
به هر قصیده که از شهر ری فرستادی
هزار دینار او بستدی ز زر حلال
بگویدی که به من تا به حشر فخر کند
«هر آن که بر سر یک بیت من نویسد قال »
همی چه گوید بنگر در آن قصیده شکر
که می نماید از آن زر بیکرانه ملال
«بس ای ملک که نه لؤلؤ فروختم به سلم »
بس ای ملک که نه گوهر فروختم به جوال »
خدای داند کاندر پناه شاه جهان
غضایری را می نشمرم به شعر همال
من آن کسم که گه نظم هیچ گوینده
به لفظ و معنی چون من ندارد استقلال
گهی به نثر فشانم و لفظ در ثمین
گهی به نظم نمایم ز طبع سحر حلال
چو یافتم شرف مجلس شهنشاهی
گذشت از اوج سر همتم ز کبر و دلال
به گوشم آمد فرخنده دعوت دولت
به چشمم آمد تابنده صورت اقبال
ولیک بخت به رغبت نمی دهد یاری
جهان شوخ همی دارد آخرم دنبال
که روز جشن مرا جود شاه یاد نکرد
اگر ز بخت بنالم که گویدم که منال
که گاه مدحت بودم ز جمله شعرا
به وقت خدمت بودم ز زمره عمال
نه پایگاه من از حشمتی فزود شرف
نه دستگاه من از خلعتی گرفت جمال
چه گویم آخر با مردمان لوهاور
چو باز گردم و از حال من کنند سؤال
ز ابر و مهر چو باران و روشنی طلبم
نه التماس کجست و نه آرزوی محال
شها ملوک همه ناز شاعران بکشند
تو آفتاب ملوکی بتاب تا صد سال
جهان پناهی و برگ و نوای خلق جهان
سخای تست پس از فضل ایزد متعال
همیشه تا ندهد جرم ماه تابش خور
همیشه تا نشود قد سرو قامت نال
چو مهر بر فلک مفخرت به فخر بگرد
چو سرو بر چمن مملکت به ناز ببال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شاعری است که به ستایش و مدح شاه مسعود، سلطان تاجور، میپردازد. شاعر از ویژگیهای برجسته او چون قدرت و عظمت، پشتیبانی از دین و دولت، و عدالت در حکومت سخن میگوید. او همچنین به پیروزیهای نظامی شاه اشاره میکند و تاکید میکند که هیچ شاهی مانند او در جهان وجود ندارد که چنین اثرگذاری داشته باشد. شاعر از خزاین و انعامهای شاه نیز یاد میکند و بر این نکته تأکید میکند که او در شاعرانهترین شکل خود به خدمت شاه رفته، اما در عین حال، از بیتوجهی به خود نیز شکایت میکند. او به ستایش از شاه ادامه میدهد و خواستار توجه و حمایت بیشتر او میباشد. در نهایت، شاعر تصریح میکند که وجود شاه باعث فخر و افتخار مملکت و مردم است.
هوش مصنوعی: همیشه دشمن انسان، مال و ثروت اوست. این دشمنی در همه حال، چه در جشن و چه در جنگ، وجود دارد.
هوش مصنوعی: علاء دولت سلطان تاجور مسعود به عنوان فردی بزرگوار و پرتویی از کمال و فضیلت در آسمان سلطنت خود میدرخشد، همچون آفتابی که از آسمان بر زمین میتابد.
هوش مصنوعی: پشتیبان دین و دولت است و از اوست که عزت و بزرگی به دست آمده است و دیده بر شکوه و عظمت گشوده است.
هوش مصنوعی: در آسمان، به اندازهای که قدرت و بزرگی را به نمایش گذاشتهام، در سرزمین خود با عدالت، درختی کاشتهام.
هوش مصنوعی: پرندهای که شادمانی را در جشن او به ارمغان میآورد، چون از سوی دشمنان درگیر خطر شود، چنگالهای خود را به کار میگیرد.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده است که شخصی به سمت هندوستان سفر کرده و این سفر برای او با خوش شانسی و نشانههای خوب همراه است. او از مکانی که به عنوان دارالملک شناخته میشود، حرکت کرده و امیدوار است که سرنوشت و آیندهاش در این سفر روشن و خوشایند باشد.
هوش مصنوعی: لشکری بزرگ به سمت مرکز جنگ آمد و راههای وسیع را بر دو سمت جنوب و شمال بست.
هوش مصنوعی: دستهای قوی من به سمت کوهها حرکت کرده و راهی را پیدا کردهاند، اما باد پایاندهندهای در دشتها باقی نگذاشته است.
هوش مصنوعی: کوههای جنگی در حال حرکت هستند، که به ضربهای که در روز نبرد میزنند، به اساس خود آسیب میزنند.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تصویری از ماهی در حال شکسته شدن اشاره میکند و بیان میکند که این ماهی زمین را به دوش خود میکشد. همچنین، او به یال شیرانی که در آسمان هستند و خسته به نظر میرسند، اشاره دارد. در مجموع، تصویرسازی شاعرانهای از وضعیت موجود و تنشهای موجود در جهان ارائه شده است.
هوش مصنوعی: در سراسر جهان، کدام پادشاه وجود دارد که با صدای تهدیدآمیزش بتواند همه را در آرامش و سکون قرار دهد و حالشان را بهتر کند؟
هوش مصنوعی: من یک نکته مهم را با تو در میان میگذارم که آستانه تو، مکان بسیار باعظمت و مورد توجهی است.
هوش مصنوعی: خزانههای تو برای تمام شاعران باز است و گوهرهای تو از هر جهت به آنها رسیده است.
هوش مصنوعی: من همچنان تشنهام و دیگران از نعمتهای تو به آب زلال رسیدهاند.
هوش مصنوعی: دولت و ثروت سلطان پیشین از غزنین به مداحان اختصاص یافته بود.
هوش مصنوعی: اگر غضایری زنده بود، امروز به شعر من افتخار میکرد و این افتخار در هر شرایطی برای من معنا داشت.
هوش مصنوعی: هر شعری که از شهر ری فرستادی، هزار دینار از طلا را به طور حلال به دست آوردی.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده است که اگر کسی بر روی یک بیت شعر من چیزی بنویسد، این فرد تا روز قیامت میتواند به آن افتخار کند.
هوش مصنوعی: هر چه میگوید را با دقت بررسی کن، مثل قصیدهای شیرین که از آن طلاهایی بیپایان و خوشایند نمایان است.
هوش مصنوعی: ای شاه بزرگ، بدان که هرگز دُرّ و گوهر خود را به قیمت ناچیز نفروختهام.
هوش مصنوعی: خدا میداند که من در سایهی پادشاه جهان، غضایری را در شعر خود نمیشمارم.
هوش مصنوعی: من آن کسی هستم که هیچ شاعری مانند من، در بیان و مفهوم شعر، اینقدر مستقل نیست.
هوش مصنوعی: گاهی به نثر زیبا کلمات را میریزم و گاهی به نظم و قافیه، با خیال و طبعی که سحرآمیز و حلال است آنها را تنظیم میکنم.
هوش مصنوعی: وقتی به مقام و منزلت در محضر پادشاه رسیدم، از شدت خودبزرگبینی و فخر فروشیام کاسته شد.
هوش مصنوعی: به گوشم خبر خوشی از دستیابی به خوشبختی رسید و در چشمم نشانههای موفقیت و اقبال به روشنی دیده شد.
هوش مصنوعی: اما این بخت، به میل و خواست خود یاری نمیدهد؛ جهان هم که بیرحم و شیرینکار است، آخر به دنبال من میگردد.
هوش مصنوعی: جشن من را پادشاه فراموش کرد. اگر از بدبختیام بگویم، او میگوید چرا ناله میکنی؟
هوش مصنوعی: در زمانهایی، به عنوان شاعری که ستایش میکردم، در خدمت دیگران بودم و در جمع کارمندان و افراد شاغل قرار داشتم.
هوش مصنوعی: من نه به خاطر بزرگی و نفوذ خودم محترم هستم و نه به خاطر لباسها و زرق و برقهایی که به تن دارم زیباتر به نظر میرسم.
هوش مصنوعی: چی بگویم با مردم بیخبر وقتی که برگردم و از من دربارهی حال و اوضاعام سؤال کنند؟
هوش مصنوعی: از ابر و خورشید همچون باران و نور میخواهم، نه اینکه التماس کنم و نه آرزوی چیزی غیرممکن داشته باشم.
هوش مصنوعی: ای خورشید، تمام پادشاهان زیبایی و دلربایی شاعران را فراموش کنند و تو بر ما بتاب، تا صد سال روشنایی خود را به ما بدهی.
هوش مصنوعی: جهان به خاطر تو به آرامش و سرسبزی و آواز زیبای مردم زنده است، این نعمتها از بزرگواری و سخاوت توست، پس از لطف و رحمت خداوند بزرگ.
هوش مصنوعی: همیشه تا زمانی که ماه جرم خود را نشان ندهد و خورشید تابش خود را نکند، قد سرو مثل ناله باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: مثل اینکه خورشید بر آسمان با شکوه و افتخار میتابد و مانند سروهای زیبا و مغرور در باغ، به ناز و زیبایی خود میبالد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسان که تلخی زهر طلب نمیدانند
ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال
تو را که میشنوی طاقت شنیدن نیست
مرا که میطلبم خود چگونه باشد حال؟
شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی
[...]
به سیصد و چهل و یک رسید نوبتِ سال
چهارشنبه و سه روز باقی از شوّال
بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنم
سرود گویم و شادی کنم به نعمت و مال
ستوروار بدینسان گذاشتم همه عمر
[...]
اگر کمال بجاه اندر است و جاه بمال
مرا ببین که ببینی کمال را بکمال
من آن کسم که بمن تا بحشر فخر کند
هر آنکه بر سر یک بیت من نویسد قال
همه کس از قبل نیستی فغان دارند
[...]
همیشه گفتمی اندر جهان به حسن و جمال
چو یار من نبود وین حدیث بود محال
من آنچه دعوی کردم محال بود و نبود
از آنکه چشم من او را ندیده بود همال
ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت
[...]
ز نور قبۀ زرین آینه تمثال
زمین تفته فرو پوشد آتشین سر بال
فروغ چتر سپهری بیک درخشیدن
بسنگ زلزله اندر زند بگاه زوال
درر چو لاله شود لعل در دهان صدف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.