گنجور

 
کمال خجندی

حال درد خود محب هرگز نگوید با طبیب

سخت بیدردی بود نالیدن از درد حبیب

بوسه بر پای سگ کوی تو خواهم زد شبی

تا بشویم لب که بوسیدم به آن دست رقیب

ای که خواهی دادبخش غم به مسکینان خویش

چون منت مسکین ترم اول به من در آن نصیب

گفته بودی بر دلت خواهم زدن تیر دگر

بارب این دولت چه خوش بودی که بودی عنقریب

پیرهن شد چاک بر تن گلرخان باغ را

بس که از زلف تو پر کردند دامن ها ز طیب

سایه ای از ما غریبان ای عجب حیف آیدت

سروی و از سرو کوته همتی باشد غریب

بر سر آیی از هم آوازان به خوش گوئی کمال

گربر و جان در سر سروی کنی چون عندلیب

 
 
 
سعدی

ای مسلمانان فغان زان نرگس جادو فریب

کو به یک ره برد از من صبر و آرام و شکیب

رومیانه روی دارد زنگیانه زلف و خال

چون کمان چاچیان ابروی دارد پرعتیب

از عجایبهای عالم سی و دو چیز عجیب

[...]

ابن یمین

ای جوانبختی که در خلوتسرای کاینات

رأی پیرت میگشاید پرده از ابکار غیب

در جهان عدلت چو موسی تا ید بیضا نمود

گوسفند از گرگ بیند مهربانی شعیب

تا نشستی چون محمد بر سریر سروری

[...]

سلمان ساوجی

جان نیاید در نشاط، الا که بر بوی حبیب

تا گل رنگین نبالد، خوش ننالد عندلیب

عود خشکم؛ آتش جانسوز می‌باید، مرا

تا ز طیب جان، دماغ حاضران گردد، ز طیب

دولت بوسیدن پایش ندارد، هر کسی

[...]

کمال خجندی

جانبِ ما خوب می‌آید. که می آید؟ حبیب

وز پی او زشت می‌آید. که می‌آید؟ رقیب

برنتابد جان ما دردسر هر کسی دگر

می‌نشیند درد او در دل تو برخیز ای طبیب

چون کشی خوان به پیش جگرخواران غم

[...]

ناصر بخارایی

عشق و بیماری و درویشی و صد طعن رقیب

این همه جمع و من مهجور تنها و غریب

از که خواهم یارئی چون دوست با من دشمن است

وز که جویم مرهمی چون هست دردم از طبیب

شمع در جمع حریفان رفت از آن پروانه سوخت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه