حال درد خود محب هرگز نگوید با طبیب
سخت بیدردی بود نالیدن از درد حبیب
بوسه بر پای سگ کوی تو خواهم زد شبی
تا بشویم لب که بوسیدم به آن دست رقیب
ای که خواهی دادبخش غم به مسکینان خویش
چون منت مسکین ترم اول به من در آن نصیب
گفته بودی بر دلت خواهم زدن تیر دگر
بارب این دولت چه خوش بودی که بودی عنقریب
پیرهن شد چاک بر تن گلرخان باغ را
بس که از زلف تو پر کردند دامن ها ز طیب
سایه ای از ما غریبان ای عجب حیف آیدت
سروی و از سرو کوته همتی باشد غریب
بر سر آیی از هم آوازان به خوش گوئی کمال
گربر و جان در سر سروی کنی چون عندلیب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و عشق خود به محبوب سخن میگوید و به طعنه به بیدردان اشاره میکند که نمیفهمند چه بر سر عاشق میآید. او نشان میدهد که حتی به بوسیدن پای سگ محبوبش هم راضی است، تا نشان دهد چقدر در عشق خود فروتن است. شاعر از محبوب میخواهد که به مسکینان رحم کند و به او نیز لطفی کند. او همچنین نالیدن از درد عشق را سختتر از درد فراق میداند و به دلتنگیهای خود اشاره میکند. در نهایت، شاعر خواهان نزدیکی به محبوب و خوشگویی و زیبایی است و عشق را به مثابه یک سرو زیبا و غریب میبیند که به او نزدیک نمیشود.
هوش مصنوعی: محبوب هرگز دردی که دارد را با پزشک در میان نمیگذارد، زیرا ابراز درد از محبوب، نشان از بیدردی خود اوست.
هوش مصنوعی: من شبانه به پاهای سگ کوی تو بوسه میزنم تا با این کار لبهایم را پاک کنم، زیرا به آن دست رقیب که با آن بوسیدم، معذب هستم.
هوش مصنوعی: ای کسی که میخواهی به نیازمندان خود کمک کنی، مثل اینکه من هم یک نیازمند هستم و از تو میخواهم که من را در آن بخشش و رحمت خود قرار دهی.
هوش مصنوعی: تو گفته بودی که دوباره به قلبت تیر محبت میزنم، چه خوشحال کننده است که این شادی به زودی به وقوع میپیوندد.
هوش مصنوعی: پیرهن گلرخان در باغ چاک شده، چون دامنها به خاطر زلف تو پر از عطر و بوی طیب شده است.
هوش مصنوعی: آدمی وقتی در دیاری بیگانه زندگی میکند، همواره حسرت بر دلش میماند. چه حیف که وجودش و سرنوشتش مانند یک سرو زیباست، اما به خاطر کمبود اراده و همت، به جایی نمیرسد و در حسرت میماند.
هوش مصنوعی: اگر در جمع گویندگان خوش صحبت بیایی و مانند یک بلبل جان و دل را تسلیت بخشی، به زیبایی وجودت افزوده میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای مسلمانان فغان زان نرگس جادو فریب
کو به یک ره برد از من صبر و آرام و شکیب
رومیانه روی دارد زنگیانه زلف و خال
چون کمان چاچیان ابروی دارد پرعتیب
از عجایبهای عالم سی و دو چیز عجیب
[...]
ای جوانبختی که در خلوتسرای کاینات
رأی پیرت میگشاید پرده از ابکار غیب
در جهان عدلت چو موسی تا ید بیضا نمود
گوسفند از گرگ بیند مهربانی شعیب
تا نشستی چون محمد بر سریر سروری
[...]
جان نیاید در نشاط، الا که بر بوی حبیب
تا گل رنگین نبالد، خوش ننالد عندلیب
عود خشکم؛ آتش جانسوز میباید، مرا
تا ز طیب جان، دماغ حاضران گردد، ز طیب
دولت بوسیدن پایش ندارد، هر کسی
[...]
جانبِ ما خوب میآید. که می آید؟ حبیب
وز پی او زشت میآید. که میآید؟ رقیب
برنتابد جان ما دردسر هر کسی دگر
مینشیند درد او در دل تو برخیز ای طبیب
چون کشی خوان به پیش جگرخواران غم
[...]
عشق و بیماری و درویشی و صد طعن رقیب
این همه جمع و من مهجور تنها و غریب
از که خواهم یارئی چون دوست با من دشمن است
وز که جویم مرهمی چون هست دردم از طبیب
شمع در جمع حریفان رفت از آن پروانه سوخت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.