گنجور

 
کمال خجندی

چو آفتاب نکند از رخ زمانه نقاب

بریز در قدح گوهرین عقیق مذاب

خروش ناله مستان به گوش او نرسید

و گرنه مردم چشمش کجا شدی در خواب

چو مطرب غم او چنگ زد به دامن من

ز گوشمال جفا ناله می کنم چو رباب

ز جیب پیرهن اندام نازنین بینش

چنانکه از تن شیشه قطره های گلاب

اگرچه ریختن خون به حکم شرع خطاست

بریز خون صراحی که هست عین صواب

بیا به جان و سر خود که دردمندان را

به مرهمی که توانی زمان زمان دریاب

مگر که در سر زلفین او وزید صبا

که می وزد ز گلستان نسیم عنبر ناب

ترا به چشمه حیوان چرا کنم تشییه

که هست تشنه لعل تو گوهر سیراب

کنون که جور فراق از تو بر کمال آمد

ز دست دیده فتادم چو کاسه بر سر آب

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فرخی سیستانی

چو سیر گشت سر نرگس غنوده ز خواب

گل کبود فرو خفت زیر پرده آب

چو سرخ گل بسر اندر کشید سبز ردا

نمود باغ بدان شمعهای خویش اعجاب

ز لاله باغ پر از شمع بر فروخته بود

[...]

ازرقی هروی

بفرخی و سعادت بخواه جام شراب

که باز باغ برید از پرند سبز ثیاب

ز رنگ میغ و ز برگ شکوفه پنداری

زمین حواصل پوشید و آسمان سنجاب

بشاخ سوسن نازک قریب شد قمری

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
قطران تبریزی

شده است بلبل داود و شاخ گل محراب

فکنده فاخته بر رود و ساخته مضراب؟

یکی سرود سراینده از ستاک سمن

یکی زبور روایت کننده از محراب

نگر که پردر گردید آبگیر بدانکه

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

مرا ازین تن رنجور و دیده بی خواب

جهان چو پر غرابست و دل چو پر ذباب

ز بهر تیرگی شب مرا رفیق چراغ

ز بهر روشنی دل مرا ندیم کتاب

رخم چو روی سطرلاب زرد و پوست بر او

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه