گنجور

 
کمال خجندی

چرا نسیم صبا خاک پاش میسپرد

چه دیدهاست برو زیر پا نمینگرد

از سایه مگس آن رخ چو میبرد آزار

بپوش گو لب شیرین کز آن طرف نپرد

ز ضعف گشت خیالی بد آن هوس تن من

که باد یک سحر آنجا خیال من ببرد

زیر پا چو شکستی دلم برید ز جان

هر آبگینه که در پای بشکنی ببرد

ز حسنت ار ورقی میشمرد گل خود را

تمام شد ورق او دگر چه میشمرد

بگفت از سر زلفم دلت چرا نگذشت

شبست تیره و راه درازه چون گذرد

اگر ز ب نفرستی به غم نصیب کمال

هزار لقمه کسی بی نمک چگونه خورد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

چهار چیز مر آزاده را زغم بخرد:

تن درست و خوی نیک و نام نیک و خرد

هر آن که ایزدش این هر چهار روزی کرد

سزد که شاد زید جاودان و غم نخورد

سنایی

منم که دل نکنم ساعتی ز مهر تو سرد

ز یاد تو نبوم فرد اگر بوم ز تو فرد

اگر زمانه ندارد ترا مساعد من

زمانه‌را و تو را کی توان مساعد کرد

جز آنکه قبله کنم صورت خیال ترا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
قوامی رازی

به عافیت بنشین زیر چرخ گرداگرد

که کنج عافیتی به بود زبردابرد

به هرزه کاری عمرت به آخر آوردی

ز جهل تا کی خواهی خدای را آزرد

بسا کسا که ز ایام آبروئی داشت

[...]

خاقانی

سپید کار سیه دل سپهر سبز نمای

کبود سینه و سرخ اشک و زرد رویم کرد

بماند رنگش چون داغ گاز ران بر من

مگر مرا ز خم رنگرز برون آورد

ظهیر فاریابی

جمال دین سر احرار روزگار حسن

ایا به جنب بزرگیت صحن عالم خرد

تویی که منشی فرمان تو به دست نفاذ

حروف حادثه از روی آسمان بسترد

هر آن شمار که خصم تو از جهان برداشت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه