دی چاشتگه ز چهر فکندی نقاب را
شرمنده ساختی همه روز آفتاب را
تیغ ترا چه حاجت رخصت به خون ماست
بر خلق تشنه حکم روانست آب را
بینم دو چشم مست تو بیمار سرگران
این است شیوه مردم بسیار خواب را
دل سوخت در سماع و نمی ایستد ز چرخ
رقصی ست گرم بر سرآتش کباب را
ای پرده دار حال دلم بین و عرضه دار
با شهریار قصه شهر خراب را
عاشق کشی ثواب بود در کتاب عشق
آن شوخ هم ز دست نداد این ثواب را
گفتی مگر به صورت من عاشقی کمال
صورت ندیده چون بنویسم جواب را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و تأثیر چهرهی محبوب بر عاشق میپردازد. شاعر از شرم و تأثیر آفتاب بر روحیات افراد سخن میگوید و به تشنگی روحی اشاره میکند. او ضمن بیان درد دلها، به رقص و شور و شوق عاشقانه اشاره دارد و از عشق به عنوان یک مقولهی مهم یاد میکند. در پایان، شاعر از محبوب میخواهد که احساساتش را درک کند و به او پاسخ دهد، حتی اگر به چهرهاش توجهی نشده باشد. این شعر به اهمیت عشق و زیبایی در زندگی انسانی میپردازد.
هوش مصنوعی: دیروز در هنگام صبح، وقتی که تو نقابت را کنار زدی، باعث شدی که آفتاب نیز از زیبایی تو شرمنده شود.
هوش مصنوعی: تیغ تو نیازی به اجازه ندارد، زیرا خون ما برای خلق تشنه همچون آب برای زندگی ضروری است.
هوش مصنوعی: میبینم چشمان نیروبخش تو را که مثل بیمارانی سرگردانند. این همان شیوهایی است که مردم در خوابهای زیاد به آن دچار میشوند.
هوش مصنوعی: دل در حالتی از سر خوشی و شوق میسوزد و هر لحظه نمیتواند از حرکت بازایستد؛ این شبیه رقصی است که با حرارت بر آتش کباب انجام میشود.
هوش مصنوعی: ای کسی که حال و هوای دل من را میدانی، آن را به شهریار (پادشاه) بگو و سرگذشت و داستان ویرانی این شهر را برای او پدیدار کن.
هوش مصنوعی: در کتاب عشق نوشته شده است که کشتن عاشقان کار پسندیدهای است، اما آن معشوق شوخ طبع حتی از این کار نیز سوء استفاده نمیکند و به هیچ وجه این حسن را از دست نمیدهد.
هوش مصنوعی: گفتی آیا در چهره من عاشق شدی، در حالی که هیچ زیبایی را جز کمال چهرهام ندیدهای؟ اگر بخواهم پاسخی بنویسم، به چه شکلی خواهد بود؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بر عقاب کرده تقدم ثواب را
وی بر خطا گزیده طریق صواب را
در مستی ار ز بنده خطایی پدید شد
مست از خطا نگردد واجب عقاب را
گر در گذاری از تو نباشد بسی دریغ
[...]
ساقی کمی قرین قدح کن شراب را
مطرب یکی به زخمه ادب کن رباب را
جام از قیاس آب و می از جنس آتش است
ساقی نثار مرکب آتش کن آب را
بفکن مرا به باده ای و مست و خراب کن
[...]
گر ماه من برافکند از رخ نقاب را
برقع فروهلد به جمال آفتاب را
گویی دو چشم جادوی عابدفریب او
بر چشم من به سحر ببستند خواب را
اول نظر ز دست برفتم عنان عقل
[...]
دیوانه می کنی دل و جان خراب را
مشکن به ناز سلسله مشک ناب را
بی جرم اگر چه ریختن خون بود و بال
تو خون من بریز ز بهر ثواب را
بوی وصال در خور این روزگار نیست
[...]
زان پیش کاتصال بود خاک و آب را
عشق تو خانه ساخته بود این خراب را
مهر رخت ز آب و گل ما شد آشکار
پنهان به گل چگونه کنند آفتاب را؟
تا کفر و دین شود، همه یک روی و یک جهت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.