هرکه از دیدار جانان همچو من مهجور نیست
گر خبر ز اندیشهٔ دوری ندارد دور نیست
و آن که با سوز محبّت نیست چون پروانه گرم
گر همه ماه است شمع دولتش را نور نیست
ماه را گویی مگر نسبت به رویش کرده اند
ورنه بی وجهی به حسن خویشتن مغرور نیست
با حریفان از چه رو پیوسته دارد سرگران
نرگس پر خوابِ چشم یار اگر مخمور نیست
ای خیالی منکر عشق بتان تا عاقبت
جان نه در بازد به عذرِ این گنه معذور نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر احساس تنهایی و دوری از محبوب خود را بیان میکند. او میگوید که کسانی که مانند او عاشق نیستند، نمیتوانند درک کنند که دوری از محبوب چه معنایی دارد. همچنین شاعر به سوز و شوق عشق اشاره میکند و میگوید اگرچه ماه و نور شمع زیبا هستند، اما هیچ یک بدون توجه به محبوب نمیتوانند خالص باشند. او همچنین به خواب و مستی چشم یار اشاره میکند و در نهایت به این نتیجه میرسد که عشق حقیقی و عذرخواهی برای عدم توجه به محبوب، هرگز توجیهپذیر نیست.
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند من از دیدار محبوبش محروم نیست، اگر فکر دوری او را نکند، از دوری هم به دور نیست.
هوش مصنوعی: کسی که با عشق و محبت نمیسوزد، مانند پروانهای است که اگرچه در ماههای روشن است، اما به شمعی که نشاندهندهی خوشبختی است، نوری نمیبخشد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که ماه انگار به خاطر زیباییاش نسبت به چهرهاش خود را بالا برده است، وگرنه دلیل برای این خودبینی نسبت به زیباییاش وجود ندارد.
هوش مصنوعی: چرا همیشه با رقبایش شگفتزده است وقتی چشمان خوابآلود معشوقش در برابرش است، اگر او مست نیست؟
هوش مصنوعی: ای خیال من که عشق محبوبان را نمیپذیری، بالاخره جانم را نمیتوانی پس بگیری و به خاطر این گناه، معذور نیستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای که بی خاک درت در دیده من نور نیست
گر مثل جان می رود، ترک توام مقدور نیست
روزی اندر کوی خودبینی قیامت خواسته
زانکه آه دردمندان کم ز نفخ صور نیست
رخ چه پوشی چون حدیث حسن تو پنهان نماند
[...]
عشق سطانیست کو را حاجت دستور نیست
طائران عشق را پرواز گه جز طور نیست
کس نمی بینم که مست عشق را پندی دهد
زانک کس در دور چشم مست او مستور نیست
دور شو کز شمع عشق آتش بنزدیکان رسد
[...]
گر بپرسی بندهٔ خود را، ز لطفت دور نیست
زانکه کس در بندگی چون بنده ات [مهجور] نیست
گر تو گویی در خداوندی بود غیر تو کس
یا چو من در بندگی و اخلاص این مقدور نیست
گر تو را بر حال زار من نظر نبود یقین
[...]
با تو است آن یار دائم وز تو یک دم دور نیست
گرچه تو مهجوری از او، وی ز تو مهجور نیست
دیده بگشا تا ببینی آفتاب روی او
کافتاب روی او از دیده ها مستور نیست
لیک رویش را بنور روی او دیدن توان
[...]
عاشقان در جمع با یارند و این بس دور نیست
پیش دوران طریقت این سخن مشهور نیست
رمز مستان معانی را نداند عقل دون
صیدبازان حقیقت در خور عصفور نیست
عشق مستست و بتیغ تیز میگوید سخن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.