گنجور

 
خیالی بخارایی

هرکه از دیدار جانان همچو من مهجور نیست

گر خبر ز اندیشهٔ دوری ندارد دور نیست

و آن که با سوز محبّت نیست چون پروانه گرم

گر همه ماه است شمع دولتش را نور نیست

ماه را گویی مگر نسبت به رویش کرده اند

ورنه بی وجهی به حسن خویشتن مغرور نیست

با حریفان از چه رو پیوسته دارد سرگران

نرگس پر خوابِ چشم یار اگر مخمور نیست

ای خیالی منکر عشق بتان تا عاقبت

جان نه در بازد به عذرِ این گنه معذور نیست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرخسرو دهلوی

ای که بی خاک درت در دیده من نور نیست

گر مثل جان می رود، ترک توام مقدور نیست

روزی اندر کوی خودبینی قیامت خواسته

زانکه آه دردمندان کم ز نفخ صور نیست

رخ چه پوشی چون حدیث حسن تو پنهان نماند

[...]

خواجوی کرمانی

عشق سطانیست کو را حاجت دستور نیست

طائران عشق را پرواز گه جز طور نیست

کس نمی بینم که مست عشق را پندی دهد

زانک کس در دور چشم مست او مستور نیست

دور شو کز شمع عشق آتش بنزدیکان رسد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خواجوی کرمانی
جهان ملک خاتون

گر بپرسی بندهٔ خود را، ز لطفت دور نیست

زانکه کس در بندگی چون بنده ات [مهجور] نیست

گر تو گویی در خداوندی بود غیر تو کس

یا چو من در بندگی و اخلاص این مقدور نیست

گر تو را بر حال زار من نظر نبود یقین

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
شمس مغربی

با تو است آن یار دائم وز تو یک دم دور نیست

گرچه تو مهجوری از او، وی ز تو مهجور نیست

دیده بگشا تا ببینی آفتاب روی او

کافتاب روی او از دیده ها مستور نیست

لیک رویش را بنور روی او دیدن توان

[...]

قاسم انوار

عاشقان در جمع با یارند و این بس دور نیست

پیش دوران طریقت این سخن مشهور نیست

رمز مستان معانی را نداند عقل دون

صیدبازان حقیقت در خور عصفور نیست

عشق مستست و بتیغ تیز میگوید سخن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه