گر بپرسی بندهٔ خود را، ز لطفت دور نیست
زانکه کس در بندگی چون بنده ات [مهجور] نیست
گر تو گویی در خداوندی بود غیر تو کس
یا چو من در بندگی و اخلاص این مقدور نیست
گر تو را بر حال زار من نظر نبود یقین
پیش اهل چشم و دانش این سخن معذور نیست
سایبان قدر تو بر طاق میناگون زدند
در قضاءِ قدر تو جز دشمنت ممهور نیست
تیغ قهرت می رباید سر ز خاقان فلک
لاجرم بر لشکر تو دشمنت منصور نیست
عاشقی چون من کجا افتد به دستت در جهان
زان سبب کاندر جهان مانند تو منظور نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از محبت و لطفی که به او شده صحبت میکند و بیان میدارد که او به عنوان بندهای در بندگی خداوند دور از لطف نیست. او بر این نکته تأکید میکند که در مقام بندگی، هیچ کس نمیتواند بهاندازه او خالص و وفادار باشد. همچنین، شاعر به مشکلات و حال زار خود اشاره میکند و میگوید که اگر خداوند به او توجه نداشته باشد، دیگران هم نمیتوانند او را درک کنند. او به عظمت و مقام ایزد اشاره میکند و میگوید که هیچ کس جز دشمنان او به مقامش نخواهد رسید. در پایان، شاعر از عشق خود به محبوب سخن میگوید و اذعان میکند که کسی در جهان نمیتواند مانند محبوب او باشد.
هوش مصنوعی: اگر از بنده خود بپرسی، به خاطر لطف و محبتت، دور از حقیقت نیست، زیرا هیچ کس در مقام بندگی مانند بنده تو نیست که به او بیتوجهی شود.
هوش مصنوعی: اگر تو بگویی که در خداوندی فقط تویی و هیچ کس دیگر نیست، یا مثل من در بندگی و صداقت میخواهی باشی، این امکانپذیر نیست.
هوش مصنوعی: اگر تو به حال نزار من توجهی نداری، مطمئناً در میان کسانی که بینش و دانش دارند، این حرف قابل قبول نیست.
هوش مصنوعی: سایهای که برای تو ساختهاند، بر طاقی زیبا قرار گرفته است. در سرنوشتی که برای تو رقم خورده، هیچچیز جز دشمن تو ثبت نشده است.
هوش مصنوعی: تیغ خشم تو باعث میشود سر بزرگترین فرمانروا هم از ترس برود. پس معلوم است که در برابر لشکر تو، دشمن نتواند پیروز شود.
هوش مصنوعی: عاشقانی مثل من در دنیا جایی ندارند که تو را ببینند، به همین خاطر است که در این جهان کسی مثل تو وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای که بی خاک درت در دیده من نور نیست
گر مثل جان می رود، ترک توام مقدور نیست
روزی اندر کوی خودبینی قیامت خواسته
زانکه آه دردمندان کم ز نفخ صور نیست
رخ چه پوشی چون حدیث حسن تو پنهان نماند
[...]
عشق سطانیست کو را حاجت دستور نیست
طائران عشق را پرواز گه جز طور نیست
کس نمی بینم که مست عشق را پندی دهد
زانک کس در دور چشم مست او مستور نیست
دور شو کز شمع عشق آتش بنزدیکان رسد
[...]
گر ز حال زار مسکینان بپرسی دور نیست
گرچه دلبر را غم حال من مهجور نیست
ای طبیب درد من آخر چرا از روی لطف
یک زمانت در جهان پروای این رنجور نیست
بی رخت صبرم میسّر نیست جانا چون کنم
[...]
با تو است آن یار دائم وز تو یک دم دور نیست
گرچه تو مهجوری از او، وی ز تو مهجور نیست
دیده بگشا تا ببینی آفتاب روی او
کافتاب روی او از دیده ها مستور نیست
لیک رویش را بنور روی او دیدن توان
[...]
عاشقان در جمع با یارند و این بس دور نیست
پیش دوران طریقت این سخن مشهور نیست
رمز مستان معانی را نداند عقل دون
صیدبازان حقیقت در خور عصفور نیست
عشق مستست و بتیغ تیز میگوید سخن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.