گنجور

 
خیالی بخارایی

لاله را همچو بتان عارض دلجویی نیست

هست رنگی چو گل امّا ز وفا بویی نیست

حاصل این است که از روی نکوی تو مرا

حاصل عمر بجز طعنهٔ بدگویی نیست

با همه موی شکافی، خرد خرده شناس

واقف از سرّ دهان تو سر مویی نیست

تا به راه طلب ای دل ننهی روی نیاز

در میان تو و مقصود ره و رویی نیست

زاهدا گر چو خیالی سر رندی داری

ساکن کوی مغان شو که ریا کویی نیست