گنجور

 
خیالی بخارایی

با سگت یاری مرا کارِ خود است

هرکسی را کار با یارِ خود است

عاشقی کردم فتادم در بلا

مبتلا هرکس ز کردار خود است

گفتمش سرو از هواداران توست

گفت ما را او هوادار خود است

من ز حیرت رفتم از دست و هنوز

سروِ من مغرور رفتار خود است

طوطی طبع خیالی را مدام

در دهن شکّر ز گفتار خود است