تا کی ای شوخ به هر بیخبری میسازی
خاک کوی تو منم گر گذری میسازی
این هم از آتش سودای تو داغ دگر است
که مرا سوختی و با دگری میسازی
روشن است این که مرا شمعصفت میسوزی
تو به هرکس که قضا را قدری میسازی
زلف از چهره برافکندی و معلومم شد
که شب تیرهدلان را سحری میسازی
گفتهای بنده خیالی هم از اهل نظر است
بندهٔ مخلص خود را نظری میسازی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.