سگ خشم و خر شهوت که زبونگیری نیست
تیز دندانتر از این هر دو در این خاک کهن
نفس من کو ملک مملکت شخص منست
هر دو را سخرهٔ خود کرده به تادیب سخن
ترک و تازیک شما جمله سگانند و خران
که به جز خوردن و کردن نشناسند ز بن
تو چه گویی که کند نفس ملک همت من
گر تو گوییش بیا خدمت این طایفه کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به دو ویژگی انسانی یعنی خشم و شهوت اشاره میکند و آنها را به سگ و خر تشبیه میکند که فقط به خوردن و ارضای نیازهای خود میاندیشند. او از نفس خود به عنوان ملک مملکت وجودش یاد میکند و میخواهد که بر این دو صفت تسلط یابد و آنها را به تادیب درآورد. شاعر، دیگران را به انتقاد میطلبد که چگونه میتوانند نفسی چون ملک همت او داشته باشند، در حالی که درواقع تنها به خواستههای ابتدایی خود توجه دارند.
هوش مصنوعی: در این دنیا، خشم و شهوت مانند دو حیوان هستند که نمیتوان آنها را مهار کرد. هیچ چیزی نمیتواند خطرناکتر از این دو در این سرزمین باشد.
هوش مصنوعی: نفس من مانند حاکم بر قلمرو وجود من است و من هر دو را تحت کنترل خودم درآوردهام تا با آموزش و تربیت آنها را به نظم درآورم.
هوش مصنوعی: ترک و تازیک شما همه مانند سگان و الاغها هستند که جز خوردن و زناشویی هیچ چیز نمیدانند.
هوش مصنوعی: تو چه میگویی درباره این که نفس ملک (فرشته) چگونه به آرامی نفس میکشد؟ اگر تو این را بگویی، بیایید برای خدمت به این گروه کوشش کنیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا بپوشید بلؤلؤی ثمین باغ سمن
از گل سرخ بیاقوت بیاراست چمن
همه کهسار عقیق است و همه دشت گهر
هر دو را گشته طراز از عدن و کان یمن
گل خندان شده در بستان چون روی صنم
[...]
حاجب بوم جوانمرد به سیم و زر و زن
گز ره حکم و تواضع به دهان و گردن
یک منی خورد همی سیکی و سیلی ده من
به بد خلق همه عمر به پیوست سخن
آن به حق خواجه و مخدوم ولی نعمت من
آرزوی دل و اقبال حسین بن حسن
آن به حق خواجه و مخدوم ولی نعمت من
آرزوی دل و اقبال حسین بن حسن
آن به حق خواجه و مخدوم ولی نعمت من
[...]
جان حیوان که ندیده است به جز کاه و عطن
شد ز تبدیل خدا لایق گلزار فطن
نوبهاری است خدا را جز از این فصل بهار
که در او مرده نماند وثنی و نه وثن
ز نسیمش شود آن جغد به از باز سپید
[...]
گر بگویم که شد از نورِ تجلّی روشن
همه جای و جهت و بام و درِ کلبهی من
که کند باور و با هر که بگویم بگوید
این چه حال است و محال این چه حدیث است و سخن
آفتاب آخر در زاویهای چون گنجد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.