گنجور

 
خیالی بخارایی

یار در کار دلم کوشش بسیاری کرد

عاقبت آه جگر سوختگان کاری کرد

کرد چشم تو به نیش ستمی مرهم ریش

بین که تیمار دلم هندوی بیماری کرد

خود فروشی به خطت مشک اگر کرد چه باک

بود سودایی و خود را به تو بازاری کرد

دوش از آتش من شمع چو آگاهی یافت

بر منش سوخت دل و گریهٔ بسیاری کرد

دیده نقدی که به صد خون جگر گِرد آورد

مردمی بین که نثار قدم یاری کرد

طرّه را بیش در آزار خیالی مفرست

تا نگویند فلان پشتیِ طرّاری کرد