گنجور

 
خیالی بخارایی

واقف از جام می لعل تو مدهوشانند

در خور بادهٔ لعل تو قدح نوشانند

آخر ای نامه سفید از صف رندان بدر آی

که در این خانهٔ تاریک سیه پوشانند

چون قدح گرد برای صف عشاق بزن

تا ببینی که در این حلقه چه مدهوشانند

چون بر آریم سر از شرم گنه گرنه به حشر

دامن مغفرتی بر سرمان پوشانند

دهن قال فروبند خیالی و خموش

راز دار سخن عشق چو خاموشانند