گهی که آیت حسن تو را بیان کردند
مرا به مسألهٔ عشق امتحان کردند
ز فاش کردن سرّ تو سرفرازان را
همین بس است که سر در سر زبان کردند
مگیر خرده بر اطوار بی دلان کاین قوم
هر آنچه شحنهٔ عشق تو گفت آن کردند
تو در میانهٔ شهری مقیم و بی خبران
به جست و جوی تو صد شهر در میان کردند
نشان بخت و سعادت نگر که روز نخست
مرا به داغ غلامیِّ تو نشان کردند
گریز نیست خیالی ز رفتن ره عشق
تو را چو روز ازل این چنین روان کردند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سپیدهدم علم صبح چون روان کردند
زمهر بر سر آفاق زرفشان کردند
مدبران امور فلک ز راه ختن
به تیرگی ز حبش لشگری روان کردند
به صد لباس برآمد سپهر بوقلمون
[...]
ز شست عشق چو تیر بلا روان کردند
نخست جان من خسته را نشان کردند
کسی که زد قدمی در ره وفاداری
بهر جفا و بهر جورش امتحان کردند
مس وجود دهی کیمیای عشق بری
[...]
عجب رعایل حال تو امتان کردند
تو را به کرببلا خوب میهمان کردند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.