گنجور

 
خیالی بخارایی

صبا به تحفه نسیمی که دلگشای آرد

شمامه‌ای ست که ز آن جعد عطرسای آرد

اگر نه در پس زانوی محنت آرد سر

چگونه پیش برد دل به هرچه رای آرد

دل از لب تو به شکر است و آنچنان مجنون

که چشم داشت که حقّ نمک به جای آرد

وداع کز سر کوی تو درد سر بردیم

رسیم باز به خدمت اگر خدای آرد