دل جفای خطت از دور قمر میداند
فتنهٔ چشم تو را عین نظر میداند
آنچه دوش از ستم زلف تو بر من بگذشت
گر تو آگاه نیی باد سحر میداند
گِرد کویت چو صبا بیسروپا میگردد
هرکه در راه غمت پای ز سر میداند
گفتمش رو که تو چیز دگری حور نیی
گر بگویم ملکی چیز دگر میداند
هنر محتسب این است که هردم جایی
میکند عیب منِ مست و هنر میداند
غیر از این شیوه خیالی که به یاد رخ توست
به خیال دهنت هیچ اگر میداند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.