خیز که پیر مغان میکده را درگشاد
نوبت مستی رسید باده بده برگشاد
دولت جم بایدت سر مکش از خطّ جام
چون خم تجرید را ساقی جان سرگشاد
گر درِ طاعت ببست یار به رویم چه باک
چون ز ره مرحمت صد درِ دیگر گشاد
در طرف نیستی تا نشدم گم نیافت
بستگی کارم از پیر قلندر گشاد
چشم خیالی ز اشک مخزن یاقوت شد
تا به تبسّم لبت حقّهٔ گوهر گشاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر در خبیر به زور بازوی حیدر گشاد
بس که ازین قلعه را سایه حی در گشاد
هان که علی رغم بوم باز همایون ظفر
از طرف چتر شاه بال زد و پر گشاد
آنکه به یک زخم داو بازی نراد برد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.