گنجور

 
خیالی بخارایی

خطت صحیفهٔ مه را نقاب مشگین کرد

عجب خطی ست که هرکس که دید تحسین کرد

همین بس است نشان قبول دعوت من

که چون دعای تو گفتم فرشته آمین کرد

هزار شکر که قسّام رزق روز ازل

مرا ز خوان محبّت وظیفه تعیین کرد

بیا که طوطیِ جان را غرض حدیث تو بود

هرآنچه در پسِ آیینه عشق تلقین کرد

کنون ز تلخی هجران چه غم خیالی را

که کام جان ز حدیث لب تو شیرین کرد