تا دل به وصف آن دهن عرض تکلّم میکند
از غایت دیوانگی گهگه سخن گم میکند
گر در حقیقت بنگری دانی که عین مردمیست
آنچه ز شوی و جفا چشمت به مردم میکند
گل نیز همچون جام می در رقص میآید به سر
بلبل چو در بزم چمن با خود ترنّم میکند
گر ز آنکه گل ناموختهست آیین بیرحمی ز تو
بر گریهٔ ابر از چه رو هردم تبسّم میکند
از فکر شام زلف تو روز خیالی تیره شد
وقت است اگر بر حال او چشمت ترحّم میکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.