تا بر بیاض رویت خطّ سیه برآمد
از نامهٔ محبّان نام گنه برآمد
گو طرّهٔ را مبُر سر اکنون که رخ نمودی
فکر از درازی شب نبوَد چو مه برآمد
زلف سیاهکارت بی جرم تا که را سوخت
کز خان و مانش آخر دود سیه برآمد
سر بر ره تو دارد پیوسته درّ اشکم
ای دولت یتیمی کاو سر به ره برآمد
هر ناوکی که چشمت زد بر دل خیالی
کاری فتاد یعنی بر کارگه برآمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.