آن یار که سیمین بر و نسرین بدنست
رفتم بسراچه ئی که او را وطنست
در پیش نهاده بود یک رشته دُر
وان رشته ی دُر هنوز در چشم منست
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
آن یار که سیمین بر و نسرین بدنست
رفتم بسراچه ئی که او را وطنست
در پیش نهاده بود یک رشته دُر
وان رشته ی دُر هنوز در چشم منست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از وصلت آنکه همچو سوسنش تنست
روزم ز طرب چو سوسن بر چمنست
امروز بدان شکر که در عهد منست
چون سوسن ده زبانم اندر دهنست
آنم که مرا نه دل نه جان و نه تنست
بر من ز من از صفات هستی بدنست
تا ظن نبری که هستی من ز منست
آن سایه ز من نیست که از پیرهنست
شمعم من اگر چه ز آتشم رنج تنست
هجران ویم بتر ز گردن زدنست
گر باز گرفته ام بجان آتش را
زانست که روشنایی چشم منست
هر چند تنم چو موی آن سیمتنست
مو بر سر من نام دلارام منست
گل گفت چو من گلی کجا در چمنست
یا رنگ کدام لاله گویی چو منست
نسبت به شقایقم مکن کان مسکین
دل سوخته و نزار و خونین دهنست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.