گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مسعود سعد سلمان

از وصلت آنکه همچو سوسنش تنست

روزم ز طرب چو سوسن بر چمنست

امروز بدان شکر که در عهد منست

چون سوسن ده زبانم اندر دهنست

سنایی

آنم که مرا نه دل نه جان و نه تنست

بر من ز من از صفات هستی بدنست

تا ظن نبری که هستی من ز منست

آن سایه ز من نیست که از پیرهنست

خواجوی کرمانی

آن یار که سیمین بر و نسرین بدنست

رفتم بسراچه ئی که او را وطنست

در پیش نهاده بود یک رشته دُر

وان رشته ی دُر هنوز در چشم منست

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خواجوی کرمانی
جهان ملک خاتون

گل گفت چو من گلی کجا در چمنست

یا رنگ کدام لاله گویی چو منست

نسبت به شقایقم مکن کان مسکین

دل سوخته و نزار و خونین دهنست

اسیری لاهیجی

ظاهر ز مظاهر جهات ذات منست

گر علوی و سفلی است و گر جان و تنست

گر عالم و آدم است و گر ملک و ملک

گر کون و مکان و گر زمین وز منست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه