ببار ای لعبت ساقی شرابی
بساز ای مطرب مجلس ربابی
چو دور عشرت و جامست بشتاب
که هر دم میکند دوران شتابی
دل پر خون من چندان نماندست
که بتوان کرد مستی را کبابی
خوشا آن صبحدم کز مطلع جام
برآید هر زمانی آفتابی
الا ای باده پیمایان سرمست
بمخموری دهید آخر شرابی
گرم از تشنگی جان بر لب آید
مگر چشمم چکاند بر لب آبی
شد از باران اشک و باده ی شوق
دلم ویرانی و جانم خرابی
مگر بستست جادوی تو خوابم
که شبها شد که محتاجم بخوابی
چرا باید که خواجو از تو یکروز
سلامی را نمی یابد جوابی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درخواستی از ساقی و جشن و شادی را نشان میدهد. شاعر از ساقی میخواهد شراب بیاورد و مطرب را به نواختن ساز تشویق میکند. او به شتاب زمان و چیرگی آن بر لحظات خوش میپردازد و از درد دل و بیقراری خود میگوید. شاعر به زیبایی صبح و لذت از شراب اشاره میکند و از حال تشنگی و نیاز به شراب صحبت میکند. او به ویرانی دل و خرابی جانش به خاطر اشک و شوق میپردازد و در نهایت از بیخبری و بیجوابی خواجو ناامید است.
هوش مصنوعی: ببار ای نیازی که دل را شاد کنی، ای ساقی، شرابی تهیه کن و ای سازنده، نغمهای زیبا بنواز.
هوش مصنوعی: به سرعت به سمت لذت و خوشی برو، زیرا هر لحظه زمان به سرعت میگذرد و فرصتها از دست میروند.
هوش مصنوعی: دل پر از درد و غم من دیگر آنقدر طاقت ندارد که بتواند شادی و مستی را تحمل کند و به آن دل خوش کند.
هوش مصنوعی: چه خوب است صبح زود که هر بار از آن عطر و طعم زیبای زندگی به مشام میرسد و مثل روز تازهای، نور و روشنی به همراه میآورد.
هوش مصنوعی: ای شرابنوشان مست، مرا در این وضعیت سرمستی که دارم، شرابی بدهید تا به حال و هوای بیشتری درآیم.
هوش مصنوعی: زمانی که به شدت تشنه هستم و جانم در حال از دست رفتن است، آیا ممکن است که چشمانم فقط به خاطر آب، قطرهای اشک بریزد؟
هوش مصنوعی: بخاطر باران اشک و شوقی که دارم، دلم ویران شده و جانم در حال تباهی است.
هوش مصنوعی: آیا جادوی تو باعث میشود که من شبها نتوانم بخوابم و در خواب به تو نیاز داشته باشم؟
هوش مصنوعی: چرا خواجو هر روز سلامی از تو دریافت میکند اما هیچ پاسخی نمیشنود؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چنان بودهست و صفش چون سرابی
که نه امید ماند زو نه آبی
الهی دل بلا بی دل بلا بی
گنه چشمان کره دل مبتلا بی
اگر چشمان نکردی دیده بانی
چه داند دل که خوبان در کجابی
سرخس از جور بیآبی و آبی
دریغا روی دارد در خرابی
ز بیآبی خلاصش دادی اما
خداوندا خلاصش ده ز آبی
فشاند از دیده باران سحابی
که طالع شد قمر در برج آبی
درآمد از در دل چون خرابی
ز می بر آتش جانم زد آبی
شرابم داد و گفتا نوش و خاموش
کزین خوشتر نخوردستی شرابی
چو جان نوشید جام جان فزایش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.