چه خواهی نیکتر زین ای صفاهان
که گشتی دار ملک شاه شاهان
همی رشک آرد اکنون بر تو بغداد
که او را نیست آنچ ایزد ترا داد
شهنشاهی چو سلطان معظم
به پیروزی شه شاهان عالم
خداوندی چو بوالفتح مظفر
ز سلطان یافته هم جاه و هم فر
هم از تخمه بزرگ و هم ز دولت
هم از پایه بلند و هم ز همت
هم از گوهر گزیده هم ز اختر
هم از منظر ستوده هم ز مخبر
چو مشرق بود اصلش هامواره
برآینده ازو ماه و ستاره
کنون زو آمده خواجه چو خورشید
جهان در فرّ نورش بسته امید
ز فتحش کنیت آمد وز ظفر نام
ازیرا یافتهست از هر دوان کام
جهان چون بنگری پیر جوانست
عمید نامور همچون جهانست
جوانست او به سال و بخت و رامش
چو پیرست او به رای و عقل و دانش
خرد گر صورتی گردد عیانی
دهد زان صورت فرخ نشانی
کفش با جام باده شاخ شادیست
و لیکن شاخ شادی باغ دادیست
ز نیکویی که دارد داد و فرمان
همی وحی آیدش گویی ز یزدان
چنین باید که باشد هیبت و داد
که نام بیم و بی دادی بیفتاد
به چشم عقل پنداری که جانست
به گوش عدل پنداری روانست
گذشته دادها نزدیک دانا
ستم بودهست دادش را همانا
چنان بودهست و صفش چون سرابی
که نه امید ماند زو نه آبی
چو امرش از مظالم گه برآید
قضا با امرش از گردون درآید
امل گوید که آمد رهبر من
اجل گوید که آمد خنجر من
روان گشتی گر او فرمان بدادی
که زُفت و بددل از مادر نزادی
چو من در وصف او گویم ثنایی
و یا بر بخت او خوانم دعایی
ثنا را می کند اقبال تلقین
دعا را می کند جبریل آمین
اگرچه همچو ما از گل سرشتهست
به دیدار و به کردار او فرشتهست
اگر چه فخر ایران اصفهانست
فزون زان قدر آن فخر جهانست
به درد دل همی گرید نشابور
ازان کاین نامور گشتهست ازو دور
به کام دل همی خندد صفاهان
بدان کز عدل او گشتهست نازان
صفاهان بد چو اندامی شکسته
شکست از فر او گردید بسته
نباشد بس عجب کامسال هموار
درختش مدح خواجه آورد بار
وز امن عدل او باد زمستان
نریزد هیچ برگی از گلستان
همی دانست سلطان جهاندار
که در دست که باید کردن این کار
گر او بیمار کردهست اصفهان را
همو دادش پزشک نیکدان را
به جان تو که چون کارش ببیند
مرو را از همه کس برگزیند
سراسر ملک خود او را سپارد
که به زو مهتری دیگر ندارد
چنان خوشخو چنان مردم نوازست
که گویی هر کس او را طبع سازست
ز خوی خوش بهار آرد به بهمن
به تیره شب ز طلعت روز روشن
کِه و مِه را چو بینی در سپاهان
همه هستند او را نیک خواهان
که او جاوید به گیهان بماند
همیدون بر سر ایشان بماند
هران کاو کارها خواهد گشادن
بباید بست گفتن راز دادن
همیدون پندهای پادشایی
دو بهره باشد اندر پارسایی
ز چیز مردمان پرهیز کردن
طمع نا کردن و کمتر بخوردن
به لهو و آرزو مولع نبودن
دل هر کس به نیکی برربودن
سیاست را به جای خویش راندن
به فرمان خدای اندر بماندن
همیشه با خردمندان نشستن
سراسر پندشان را کار بستن
به فریاد سبک مایه رسیدن
ستمگر را طمع از وی بریدن
سراسر هر چه گفتم پارساییست
ولیکن بندهای پادشاییست
نه دیدم آن که گفتم نه شنیدم
کجا افزونتر از خواجه ندیدم
چنین دارد که گفتم رسم و آیین
بجز وی کس ندیدم با چنین دین
نه چشم از بهر کین خویش دارد
کجا از بهر دین و کیش دارد
چو باشد خشم او از بهر یزدان
برو در ره نیابد هیچ شیطان
جوانست و نجوید در جوانی
ز شهوت کامهای این جهانی
اگر بندد هوا را یا گشاید
ز فرمان خرد بیرون نیاید
طریق معتدل دارد همیشه
چنانچون بخردان را هست پیشه
نه بخشایش نه بخشش باز دارد
ز هر کس کاو نیاز و آز دارد
کجا در ملک او آسوده گشتند
بدان شهری که چون نابوده گشتند
کسانی را که بد کردار بودند
وز ایشان خلق پر آزار بودند
گروهی جسته اندر شهر پنهان
ز بیم جان یله کرده سپاهان
گروهی بسته در زندان به تیمار
گروهی مهر گشته بر سر دار
همه دیدند دههای صفاهان
که یکسر چون بیابان بود ویران
ز دهها مردمان آواره گشته
همه بی توشه بی پاره گشته
چو نام او شنیدند آمدند باز
ز کوهستان و خوزستان و شیراز
یکایک را به دیوان خواند و بنواخت
بدادش گاو و تخم و کار او ساخت
به دو ماه آن ولایت را چنان کرد
که کس باور نکردی کاین توان کرد
همان دهها که گفتی چون قفارند
کنون از خرّمی چون قندهارند
به جان تو که عمری برگذشتی
به دست دیگری چونین نگشتی
به چندین بیتها کاو را ستودم
به ایزد گر به وصفش برفزودم
نگفتم شعر جز در وصف حالش
بگفتم آنچه دیدم از فعالش
یکی نعمت که از شکرش بماندم
همین دیدم که او را مدح خواندم
کجا از مدح او بهروز گشتم
به کام خویشتن پیروز گشتم
شنیدی آن مثل در آشنایی
که باشد آشنایی روشنایی
مرا تا آن خداوند آشنا شد
دلم روشنتر از روشن هوا شد
مرا تا آشنا شیر شکارست
کبابم ران گور مرغزارست
الا تا بر فلک ماهست و خورشید
همیدون در جهان بیمست و امّید
همیشه جان او در خرّمی باد
همیشه کام او در مردمی باد
جهانش بنده باد و بخت رهبر
زمانه چاکر و دادار یاور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به ستایش صفاهان و پادشاهی آن اشاره دارد. شاعر به زیباییها و نعمتهایی که این شهر و پادشاهش به مردم دادهاست، اشاره میکند و بغداد را به دلیل فقدان آن نعمتها به حسادت ترغیب میکند. او از فضایل پادشاه و کوششهایش در راه عدالت و درستی میگوید و او را نمونهای از خرد و فهم میداند. صفاهان به عنوان شهری سرشار از برکت و سرسبزی توصیف میشود که با حکومت نیکو، آبادانی و شادی را برای مردمانش به ارمغان آوردهاست. شاعر بر این باور است که پادشاه باید همواره با خردمندان همنشین باشد و از ظلم دوری کند. در نهایت، او برای پادشاه و شهرش دعا میکند تا همواره در خوشی و کامیابی باقی بمانند.
هوش مصنوعی: چه چیز بهتر از این میخواهی ای سپاهان، که تو مایهی حیات و پادشاهی شاهان شدهای؟
هوش مصنوعی: اکنون بغداد به تو حسد میورزد، زیرا آنچه خدا به تو عطا کرده، آن را ندارد.
هوش مصنوعی: سلطان بزرگ مانند یک پادشاه پیروزمند در میان دیگر پادشاهان جهان است.
هوش مصنوعی: خداوندی مانند بوالفتح مظفر، هم مقام و منزلت و هم ویژگیهای برجستهای از سلطنت را به دست آورده است.
هوش مصنوعی: این بیت به ویژگیهای یک فرد اشاره دارد که هم از خاندان نیک و پرآب و رنگ است و هم از نعمت و خوشبختی برخوردار است. همچنین نشاندهندهی قدرت و ارادهی او در دستیابی به موفقیتها و جایگاههای بلند است. به عبارت دیگر، فرد هم از نظر نسب و خاستگاه، و هم از نظر توانمندی و پشتکار در موقعیت ممتازی قرار دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فرد مورد نظر از چندین منبع برتری و ارزش برخوردار است؛ از نظر ویژه و نادر بودن (گوهر گزیده)، از موقعیت و شانس خوب (اختر)، از زیبایی و جذابیت ظاهری (منظر ستوده) و از آگاهی و اطلاع خوب (مخبر). به عبارت دیگر، این فرد به خاطر جنبههای مختلفش، مورد تحسین و توجه قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: هرگاه مشرق (شرق) منبع نور و روشنی باشد، از آن نور ماه و ستارهها به وجود میآیند و نمایان میشوند.
هوش مصنوعی: اکنون آقایی آمده است که مانند خورشید درخشانی است و نور او امیدهایم را به خود بسته است.
هوش مصنوعی: از پیروزیاش نام و نشانی پیدا شده و از هر دو طرف، کامیابی به دست آمده است.
هوش مصنوعی: اگر به جهان نگاه کنی، میبینی که پیر و جوان هر دو در آن وجود دارند؛ مانند زندگی که خود را در قالبهای مختلف نشان میدهد.
هوش مصنوعی: او در جوانی به لحاظ سن و شانس و خوشی است، اما در دانش و عقل و تدبیر مانند یک پیر میباشد.
هوش مصنوعی: اگر خرد به شکلی عینی و نمایان درآید، از آن شکل نشانهای خوشایند و خوشبختی به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: کفش و جام شراب نماد شادی هستند اما شادی واقعی در دل انسان و از لطف خداوند سرچشمه میگیرد.
هوش مصنوعی: از خوبی و نیکی که او دارد، همچون دستوری از سوی خداوند به او وحی میشود.
هوش مصنوعی: باید به گونهای باشد که قدرت و عدالت برقرار باشد تا نام ترس و بیعدالتی از بین برود.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که عقل چیزی را به شکل جان میبیند و در همین حال، گوش عدل آن را به عنوان روح میشنود.
هوش مصنوعی: در گذشته به خدایان نزدیکتر بودن و درک عمیقتری از حقیقت داشتن، به نوعی ظلم و بیعدالتی بوده است که میتوان نتیجهاش را از داد و ستد میان انسان و خدایش فهمید.
هوش مصنوعی: این جمله به وضعیتی اشاره دارد که شخص یا چیزی به گونهای بوده که بیشتر شبیه یک سراب است، به این معنا که نه امیدی به تحقق آن وجود دارد و نه واقعیتی ملموس از آن. در واقع، این تصویر نشاندهندهی سراب و فریبندگی آن است که انسان را به سوی خود جذب میکند اما در نهایت چیزی از آن نمیماند.
هوش مصنوعی: زمانی که فرمان او از ظلمها خارج شود، تقدیر با دستور او از آسمان تحقق مییابد.
هوش مصنوعی: امل میگوید که رهبر من آمده است و اجل (مرگ) میگوید که خنجر من آمده است.
هوش مصنوعی: اگر او فرمان میداد، تو میتوانستی به راحتی روان شوی و به خوبی و شادی زندگی کنی؛ ولی چون دلسرد و ناخوشنود زادهای، این امکان برایت وجود ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی من از او وصف و ستایشی بکنم یا برای خوشبختیاش دعایی بخوانم،
هوش مصنوعی: در این بیت، تعبیر شده است که در پیوند با ستایش و درخواست از خدا، اقبال و خوشحالی به آن تعلق میگیرد و جبریل، فرشته وحی، با کلمه «آمین» بر این دعا تأکید میکند. به این ترتیب، ستایش و دعاها همواره مورد توجه و تأیید قرار میگیرند.
هوش مصنوعی: هرچند که او از گل آفریده شده مانند ماست، اما در نظر و رفتار، مانند یک فرشته است.
هوش مصنوعی: اصفهان به عنوان یکی از زیباترین و با عظمتترین شهرهای ایران، افتخار کشور محسوب میشود و علاوه بر آن، به عنوان افتخاری برای کل دنیا شناخته میشود.
هوش مصنوعی: نشابور از درد دل خود مینالد و گریه میکند زیرا که این نامور و بزرگ از آن شهر دور شده است.
هوش مصنوعی: صفاهان به خاطر عدالت او خوشحال و سرزنده است و از دل شاد و خندان بهرهمند است.
هوش مصنوعی: به زعم شاعر، صفا و زیبایی اصفهان به قدری بوده که وقتی زیبایی او را نگریستند، دل های کسانی که زیبایی را دیدهاند نیز همچون اندامی شکسته و آسیبدیده میشود. در واقع، زیبایی اصفهان تأثیری عمیق و قابل لمس بر روی دیگران میگذارد.
هوش مصنوعی: درختی که کاملاً سرراست و بینقص است، شایستگی دارد که از او تعریف و تمجید شود.
هوش مصنوعی: از امنیت و عدل او، درختان در زمستان هیچ برگی از گلستان نمیافشانند.
هوش مصنوعی: سلطان آگاه بود که باید این کار را به دست چه کسی بسپرد.
هوش مصنوعی: اگر او اصفهان را بیمار کرده است، همان شخص پزشک با دانش خوبی هم به او داده است.
هوش مصنوعی: به خاطر تو که وقتی کارش را مشاهده کند، مرا از بین همه انتخاب میکند.
هوش مصنوعی: کلیهی سرزمین خود را به او واگذار کند، زیرا برای او هیچ سرآمدی و برتری دیگری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: او به قدری خوشرفتار و مهربان است که گویی هر کسی با او سازگاری و راحتی دارد.
هوش مصنوعی: خوی خوش بهار میتواند به بهمن بیاید و در شبهای تار، چهره روشن روز را به نمایش بگذارد.
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید و ماه را در سپاهان میبینی، متوجه میشوی که همه آنها برای او خیرخواه هستند.
هوش مصنوعی: او همواره و بهطور دائمی در جهان باقی بماند و همچنان بر سر این افراد بایستد.
هوش مصنوعی: هر کس بخواهد مشکلاتش را حل کند، باید رازهایش را با دیگران در میان بگذارد و صحبت کند.
هوش مصنوعی: پندهای پادشاه دو فایده دارد: یکی در زندگی درست و شایسته و دیگری در راه تقوا و پرهیزکاری.
هوش مصنوعی: باید از چیزهایی که مردم دارند دوری کرد، به هیچ چیز طمع نداشت و کمتر خورد.
هوش مصنوعی: دل هر کسی از سرگرمیها و آرزوهای بیهوده دور است و تنها به نیکیها و کارهای خوب روی میآورد.
هوش مصنوعی: حکمرانی و سیاست را باید در مسیر درست و به خواست خدا مدیریت کرد تا همیشه بر جا بماند.
هوش مصنوعی: نشستن با افراد باهوش و خردمند همیشه به ما یاد میدهد که از نصیحتها و تجاربشان بهرهبرداری کنیم.
هوش مصنوعی: به کمک و نجات مظلومان بشتابید و نگذارید ستمگران به اهدافشان برسند.
هوش مصنوعی: هر چه که در مورد پرهیزگاری و نیکی گفتم، در واقع همهاش به ظاهر خوب است، اما در باطن ممکن است به بندهایی از قدرت و سلطه دلالت کند.
هوش مصنوعی: من هیچکس را مانند آن کسی که تو وصفش را میکردم، ندیدم و حرفی دربارهاش نشنیدم که بهتر از او باشد.
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که تنها کسی که در زندگی و رفتار خود از یک دین خاص پیروی میکند، اوست و هیچکس دیگری را نمیتوان پیدا کرد که چنین آیینی داشته باشد.
هوش مصنوعی: چشم او به خاطر دشمنی خود چیزی نمیبیند، اما به خاطر دین و اعتقاداتش بینایی دارد.
هوش مصنوعی: زمانی که خشم او به خاطر خدا باشد، در مسیر حق هیچ شیطانی نمیتواند مانع او شود.
هوش مصنوعی: جوان است و در دوره جوانی به دنبال لذتهای دنیوی نیست.
هوش مصنوعی: اگر هوا در حالتی آزاد باشد یا بسته باشد، به گونهای که خارج از کنترل عقل و اندیشه ما قرار گیرد، در هر صورت همچنان تحت تأثیر آنچه که ما نمیدانیم خواهد بود.
هوش مصنوعی: راه میانبر همیشه وجود دارد، همانطور که خردمندان حرفه و شغل خاص خود را دارند.
هوش مصنوعی: هیچ نوع بخشش و عطایی نمیتواند مانع این شود که هر کسی که نیاز و طمع دارد از آن خواستهاش دور بماند.
هوش مصنوعی: در کجا در سرزمین او کسی آرامش یافت، در آن شهری که به محض ناپدید شدنش، همه چیز نابود شد؟
هوش مصنوعی: افرادی که رفتار ناپسندی داشتند و باعث آزار دیگران میشدند.
هوش مصنوعی: عدهای به خاطر ترس از جان خود، در شهر پنهانی به جستجو پرداخته و سپاه را رها کردهاند.
هوش مصنوعی: گروهی در زندان گرفتار شدهاند و عدهای دیگر که دلشان برای آنها میسوزد، بر سر دار ایستادهاند.
هوش مصنوعی: همه مشاهده کردند که دهکدههای اصفهان به طور کامل مانند بیابان و ویرانهای خالی و خراب شده بودند.
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم به خاطر نبود تو سرگردان و بیسرپناه شدهاند و هیچ وسیلهای برای زندگی ندارند.
هوش مصنوعی: وقتی که نام او را شنیدند، از کوهستان، خوزستان و شیراز به سمت او برگشتند.
هوش مصنوعی: هر یک از آنها را به دفتر آورد و محبت کرد و به هر کدام گاو و تخم و کار و فعالیتی اختصاص داد.
هوش مصنوعی: او به آن سرزمین به گونهای تغییر و تحولی داد که هیچکس تصور نمیکرد چنین امری امکانپذیر باشد.
هوش مصنوعی: دهها و مناطقی که قبلا به آنها اشاره کردی، اکنون از خوشی و سرسبزی مانند قندهار شدهاند.
هوش مصنوعی: به خاطر تو که عمر زیادی را صرف کردهای، به دست کسی دیگر این گونه تغییر نکردهای.
هوش مصنوعی: به خاطر نیکیهایی که در بارهاش گفتم، اگر توصیفش را بیشتر هم بکنم، از او نمیکاهد.
هوش مصنوعی: من چیزی جز حالات او را نمیگویم، بلکه آنچه را که از فعالیتهایش دیدم بیان میکنم.
هوش مصنوعی: من از شکرگزاری و قدردانی نعمتهایم باز ماندم، زیرا فقط توانستم او را ستایش کنم.
هوش مصنوعی: من از ستایش او به سعادت نرسیدم، بلکه به رضای خودم پیروز شدم.
هوش مصنوعی: در اینجا به یک مثل معروف اشاره شده است که میگوید آشنایی و دوستی میتواند همچون نور و روشنایی باشد. یعنی وقتی افراد با هم آشنا میشوند و ارتباط خوبی دارند، زندگیشان روشنتر و شادابتر میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که آن خداوند با من آشنا شد، قلبم از همیشه روشنتر و پرنورتر شد.
هوش مصنوعی: من تا زمانی که با دوستی نزدیک باشم، مورد توجه و علاقه هستم؛ اما وقتی به دور میشوم، مثل گوشتی در دستان شکارچی تنها میشوم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که در آسمان ماه و خورشید وجود دارد، در دنیای ما هم امید و هم ترس وجود خواهد داشت.
هوش مصنوعی: همیشه زندگی او شاداب و خوش باشد و همیشه روح او در بین مردم خوشحال و راضی باشد.
هوش مصنوعی: دنیا متعلق به اوست و سرنوشتش برتر از زمانه است، در حالی که بقیه به او خدمت میکنند و خداوند هم پشتیبان اوست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.