گنجور

 
خواجوی کرمانی

زهی ز باده ی لعلت در آتش آب زلال

یکی ز حلقه بگوشان حاجب تو هلال

ندای عشق چو در داد خال مشکینت

بگوش جان من آمد ز روضه بانگ بلال

تو کلک منشی تقدیر بین بدان خوبی

نهاده بر سر نون خط تو نقطه ی خال

چون در خیال خیال آید آن خیال چو موی

نرفت یکسر مو نقشش از خیال خیال

منال بلبل بیدل چو می شود حاصل

ترا بکام دل از بوستان عشق منال

اگر زکوی تو دورم نمی شوم نومید

چرا که مرد بهمّت بُود چو مرغ ببال

ترا حرام نباشد که خون ما ریزی

که هست پیش خداوند خون بنده حلال

چنان بچشمه ی نوش تو آرزومندم

که راه بادیه مستسقیان بآب زلال

زمن چه دید که هر دم که آید از کویت

چو باد بگذرد از پیش من نسیم شمال

رسانده ام بکمال از محبت تو سخن

اگرچه گفته ی خواجو کجا رسد بکمال

شب فراق بگفتیم ترک صبح امید

جزای آنکه نگفتیم شکر روز وصال

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال

شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال

خواجوی کرمانی

همین شعر » بیت ۱۱

شب فراق بگفتیم ترک صبح امید

جزای آنکه نگفتیم شکر روز وصال

رودکی

کسان که تلخی زهر طلب نمی‌دانند

ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال

تو را که می‌شنوی طاقت شنیدن نیست

مرا که می‌طلبم خود چگونه باشد حال؟

شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی

[...]

کسایی

به سیصد و چهل و یک رسید نوبتِ سال

چهارشنبه و سه روز باقی از شوّال

بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنم

سرود گویم و شادی کنم به نعمت و مال

ستوروار بدین‌سان گذاشتم همه عمر

[...]

عنصری

اگر کمال بجاه اندر است و جاه بمال

مرا ببین که ببینی کمال را بکمال

من آن کسم که بمن تا بحشر فخر کند

هر آنکه بر سر یک بیت من نویسد قال

همه کس از قبل نیستی فغان دارند

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

همیشه گفتمی اندر جهان به حسن و جمال

چو یار من نبود وین حدیث بود محال

من آنچه دعوی کردم محال بود و نبود

از آنکه چشم من او را ندیده بود همال

ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت

[...]

ازرقی هروی

ز نور قبۀ زرین آینه تمثال

زمین تفته فرو پوشد آتشین سر بال

فروغ چتر سپهری بیک درخشیدن

بسنگ زلزله اندر زند بگاه زوال

درر چو لاله شود لعل در دهان صدف

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه