سرو را پای بگل می رود از رفتارش
واب شیرین ز عقیق لب شکربارش
راهب دیر که خورشید پرستش خوانند
نیست جز حلقه ی گیسوی بتم زنارش
هرکرا عقل درین راه مربّی باشد
لاجرم در حرم عشق نباشد بارش
قرص خورشید ز روی تو بجائی ماند
ورنه هر روز کجا گرم شود بازارش
سر زلف تو ندانم چه سیه کاری کرد
که بدینگونه تو در پای فکندی کارش
دلم از زلف تو چون یک سر مو خالی نیست
همچو آن سنبل شوریده فرومگذارش
یادگار من دلخسته مسکین با تو
آن دل شیفته حالست نکو میدارش
باغبانرا چه تفاوت کند ار بلبل مست
بسراید سحری بر طرف گلزارش
گوش کن نغمه خواجو که شکر می شکند
طوطی منطق شیرین شکر گفتارش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از حافظ به توصیف عشق و زیبایی میپردازد. شاعر با اشاره به سرو و گل، رفتار معشوق را توصیف میکند و از تأثیرات عشق بر عقل و دل سخن میگوید. او به زیباییهای صورت محبوب و زلفهایش اشاره کرده و احساسات عمیق خود را نسبت به وی بیان میکند. در نهایت، شاعر به قدرت کلام و هنر عشق اشاره میکند و به نغمههای خوش و لذتبخش که از این عشق ناشی میشود، تأکید میکند. شعر در نهایت به زیبایی و لطافت عشق و هنر میپردازد که همچون زبانی شیرین و موزون است.
هوش مصنوعی: درخت سرو به سمت گل میرود و از رفتار او معلوم است که مانند عسل شیرین است و لبهایش مانند عقیق به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: راهب دیر که به عبادت خورشید میپردازد، در واقع تنها به حلقهی موی معشوقش وابسته است.
هوش مصنوعی: هر کس که در این مسیر به عقل خود تکیه کند، در نهایت نمیتواند به عشق واقعی دست پیدا کند.
هوش مصنوعی: اگر تابش خورشید از چهره تو باقی مانده باشد، دیگر هر روز کجا میتواند بازارش گرم شود؟
هوش مصنوعی: نمیدانم سر زلف تو چه کار بدی کرده که تو او را به این شکل به زمین انداختی.
هوش مصنوعی: دل من از زلف تو خالی نیست، درست مثل این که سنبل پریشان بدون آن باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: یادگاری که از من به جا مانده، دل غمگین و بیچارهایست که به عشق تو وابسته است. خواهش میکنم، خوب از آن مراقبت کن.
هوش مصنوعی: باغبان برایش فرقی ندارد که بلبل مست و سرمست در سحرگاه چه زیبا سرودی بر لب گلهای باغش بخواند.
هوش مصنوعی: به صدای خواجو گوش کن، که مانند شکر شیرین است. طوطی او با سخنان دلنشینش شکر میافشاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرچه جان می دهم از آرزوی دیدارش
جان نو داد بمن صورت معنی دارش
بنگر آن دایره روی و برو نقطه خال
دست تقدیر بصد لطف زده پرگارش
بوستانیست که قدر شکر و گل بشکست
[...]
فکرِ بلبل همه آن است که گُل شد یارش
گُل در اندیشه که چُون عشوه کُنَد در کارش
دلربایی همه آن نیست که عاشق بِکُشَند
خواجه آن است که باشد غَمِ خدمتکارش
جایِ آن است که خون موج زَنَد در دلِ لعل
[...]
خواجه مستست، ببین در سر و در دستارش
لطف فرما و زمانی ز کرم باز آرش
بر سر کوی تو هر کس که رسد مست شود
گویی از باده سرشتند در و دیوارش
پیش رویت ز خجالت ننماید خورشید
[...]
گردش جام که زد صنع ازل پرگارش
سرنپیچد ز خط این دایره زنگارش
سر ما و در میخانه ای که از رفعت قدر
سایه بر بام فلک می فکند دیوارش
نیست وجه من مخمور جز این دلق کهن
[...]
بس که آمیخته ناز بود رفتارش
باشد ایمن ز چکیدن عرق رخسارش
گو بیا سیر رخ و زلف و بنا گوشش کن
هرکه دین و دل و طاقت نبود درکارش
می کند نامه سربسته لب قاصد را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.