نوبت زدند و مرغ سحر بانگ صبح گفت
مطرب بگوی نوبت عشاق در نهفت
دل را چو لاله از می گلگون شکفته دار
اکنون که لاله پرده برافکند و گل شکفت
خواهی که سرفراز شوی همچو زلف یار
در پای یارِ سرکشِ خورشیدچهر اُفت
هر کس که دید قامت آن سرو سیمتن
ای بس که خاک پای صنوبر به دیده رفت
از کوی او چگونه توانم که بگذرم
بلبل کسی نگفت که ترک چمن بگفت
شد مدتی که دیده اختر شمار من
یک شب ز عشق نرگس پر خواب او نخفت
ای آنکه چشم شوخ کماندار دلکشت
ما را به تیر غمزهٔ دل خون چکان بسفت
شامست گیسوی تو و تا صبح بسته عقد
طاقست ابروی تو و با ماه گشته جفت
خواجو به زیر جامه نهان چون کند سرشک
دریا شنیدهئی که به دامن توان نهفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی است و از نمادهایی چون مرغ سحر، لاله، و گل استفاده میکند. شاعر به عشق و معشوق خود اشاره میکند و تمایل دارد که عشقش را ابراز کند. او از زیبایی معشوق سخن میگوید و در تلاش است تا به نحوی خود را در کنار محبوبش ببیند. شاعر همچنین به دلشکستگی و غم ناشی از دوری از معشوق اشاره کرده و بیان میکند که چگونه نمیتواند از کوی او عبور کند. نهایتاً، شاعر به عواطف عمیق و شدید عشق و لذتبردن از زیبایی معشوق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: زمان آن رسیده است که مرغ سحر، صدای صبح را به گوش برساند. ای مطرب، بگو که نوبت عاشقان در انتظار است و پنهان مانده است.
هوش مصنوعی: دل خود را مانند لالهای پر از رنگ و شادابی نگهدار، اکنون که لاله از غم پرده برداشت و گل به شکوفایی رسید.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که به مقام و منزلت بالایی دست بیابی، همانطور که زلف یاری در مقابل چهره تابناک و سرکش خورشید میافتد، باید خود را در برابر معشوقی که قدرتمند است، تسلیم کنی.
هوش مصنوعی: هر کسی که زیبایی و قامت آن دختر را دید، به قدری شگفتزده شد که حتی خاک پای درخت بلند قامت را هم از دیدش دور کرد.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم از مسیر او عبور کنم، وقتی هیچ بلبل و عاشقی نگفته که از باغ و گلزار دل بکند؟
هوش مصنوعی: مدتی است که چشم من، که ستارهٔ سرنوشت من است، به خاطر عشق به نرگس خوابش نبرده و خواب راحتی نداشته است.
هوش مصنوعی: ای آنکه با نگاه زیبا و جذابت، دل ما را به تیر ناز و دلرباییات جریحهدار کردی و باعث رنج و اندوه ما شدی.
هوش مصنوعی: موهای تو به مانند شب است که تا صبح ادامه دارد و ابروهای تو همچون قوس طاقی است که با ماه هماهنگ شده است.
هوش مصنوعی: خواجو در این بیت به زیبایی بیان میکند که مانند قطرههای اشک دریا، احساسات عمیق و غمهایش را در زیر ظاهری آرام و بیخیال پنهان کرده است. آیا تا به حال داستانهایی از افرادی شنیدهای که در دل خود غمهای بزرگ را مخفی کرده و تنها لبخندی بر چهره دارند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش است زیر مغیلان به راه بادیه خفت
شب رحیل ولی ترک جان بباید گفت
آن پیر پاک در صدف اینچنین بسفت
ذکر حدیث لعل ترا در دلش نهفت
هجر ترا کشید بهر کس سخن نگفت
گفتم که چیست حال منت تا ابد بگفت
صبح شکوفه چون کف سیل بهار رفت
خوش موسمی ز کیسه لیل و نهار رفت
خون می چکد ز غنچه منقار بلبلان
زین نقد تازه کز گره روزگار رفت
آمد به موج لاله و گل بحر نوبهار
[...]
آن لحظه گلبن غم آل نبی شکفت
آن شاه رو به جانب اولاد کرد و گفت
سالوس مرز جی به سقر رفت و زین سفر
کفران کید وکینه کاوش به خاک خفت
شوب و شکوک و شرک و شقاق از بلاد رفت
رنگ ریا و ریب و نفاق از زمانه خفت
تا نخل خار بار وجودش به گل نشست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.