گنجور

 
خواجوی کرمانی

حَنّ فی روض الهوی قلبی کما ناح الحِمام

قُم بتغرید الحَمایم و اسقِنی کاس المُدام

خون دل تا چند نوشم باده ی نوشین بیار

تا بشویم جامه ی جانرا بآب چشم جام

باحَ دمعی فی الفیافی و استشبت لوعتی

خیز و آبی بر دل پر آتشم ریز ای غلام

از فروع شمع رخسارم منور کن روان

وز نسیم گلشن وصلم معطر کن مشام

فی ضُلوعی تو قدالنّیران من شّجرِ النوی

فی عیونی تو جد الطّوفان من ماء الغَرام

چون برون از باده ی یا قوت فامم قوت نیست

قوت جانم ده ز جام باده ی یاقوت فام

صبحدم دلرا براح روح پرور زنده دار

کان زمان از عالم جان می رسد دلرا پیام

هان فی فرط الاسی مُذنبت فی قلبی الاسی

غاب فی طول العِنا اِذغیب عن عینی المنام

چون شما را هست دلبر در برو دل برقرار

لا تلوموا فی التصابی قلب صَلبِ مُستهام

گفتم از لعل لب جانان بر آرم کام جان

ضاع فی روم المنی عمری و ما مکث المرام

هر که گردد همچو خواجو کشته ی شمشیر عشق

روضه ی فردوس رضوانش فرستد و السلام

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فرخی سیستانی

ای ز سیمینه فکنده در بلورینه مدام

هم بساعد چون بلوری هم بتن چون سیم خام

سرو داری ماه بار و ماه داری لاله پوش

لاله داری باده رنگ و باده داری لعل فام

زلف تو مشک سیاه و جعد تو شمشاد تر

[...]

عسجدی

آن زبرجد رنگ مشکین بوی و طعمش طعم شهد

رنگ دیبا دارد و بوی قماری عود خام

چون تو ببریدی شود هر یک از آن ده ماه نو

ور نبری باشد او در ذات خود ماه تمام

قطران تبریزی

تا شد از گل بوستان سیمگون بیجاده فام

بوی و رنگ از گل ستاند و باده و بیجاده وام

از شکوفه باد در بستان شده لؤلؤ فشان

وز شقایق سنگ در صحرا شده بیجاده فام

حور عین از خلد اگر عمدا ببستان بگذرد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
امیر معزی

حلم باید مرد را تا کار او گیرد نظام

صبر باید تا ببیند دوست دشمن را به‌ کام

عادت ایوب و ابراهیم صبر و حلم بود

شد به صبر و حلم پیدا نام ایشان از انام

صنع یزدان همچنان‌کایوب و اپراهیم را

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
سنایی

ای همیشه بوده راه دین احمد را قوام

همچنان چون پیش ازین ملک ملکشه را نظام

عفو تو خط درکشد هر جا که بیند یک خطا

اسم تو گردن نهد آنجا که بیند یک تمام

آسیای فتنه فرق دشمنت را کرد آس

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه