مرا که نیست بخاک درت امید وصول
کجا بمنزل قربت بود مجال نزول
اگر وصال تو حاصل شود بجان بخرم
ولی عجب که رسد کام بیدلان بحصول
چنین شنیده ام از پرده ساز نغمه ی شوق
که ضرب سوختگان خارج اوفتد ز اصول
خموش باش که با کشتگان خنجر عشق
خلاف عقل بود درس گفتن از معقول
بر اهل عشق فضیلت بعقل نتوان جست
که عقل و فضل درین ره عقیله است و فضول
بروز حشر سر از موج خون برون آرد
کسیکه گشت به تیغ مفارقت مقتول
گذشت قافله و ما گشوده چشم امید
که کی ز گوشه ی محمل نظر کند محمول
میان ما و شما حاجت رسالت نیست
چو انقطاع نباشد چه احتیاج رسول
مفارقت نکنم دیگر از حریم حرم
گرم بکعبه ی وصل افتد اتفاق وصول
چو ره نمی برم از تیرگی بآب حیات
شدست جان من تشنه از حیات ملول
ببوس دست مقیمان درگهش خواجو
بود که راه دهندت ببارگاه قبول
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از ناامیدی خود نسبت به رسیدن به معشوق سخن میگوید و میگوید که اگرچه ممکن است روزی به وصال برسد، اما آنگاه این رسیدن برای افرادی که در عشق سوختهاند، با مشکلاتی همراه خواهد بود. شاعر به این نکته اشاره میکند که در دنیای عشق، عقل و دانش اهمیت چندانی ندارند و بهتر است از گفتوگو در این زمینه پرهیز شود. همچنین باور دارد که عشق حقیقی فرای عقل است و در روز قیامت، کسانی که به خاطر عشق آسیب دیدهاند، به دلایلی خاص مجازات خواهند شد. در انتها، شاعر آرزو میکند که به حرم محبوب نزدیک شود و از حیات معنوی سیراب گردد.
هوش مصنوعی: من که به خاک درگاه تو امید رسیدن ندارم، کجا میتوانم به جایی نزدیک شوم که امکان نزول و فرود وجود داشته باشد؟
هوش مصنوعی: اگر به وصالت برسم، جانم را فدای تو میکنم، اما چه شگفت که آرزوی دلشکستگان به تحقق نمیرسد.
هوش مصنوعی: شنیدهام که از سازندگان موسیقی، نغمهای پر از شوق و ارادت به گوش میرسد که دلهای سوخته و عاشق را به وجد میآورد و آنها را از اصل و بنیاد خود خارج میکند.
هوش مصنوعی: سکوت کن، زیرا با افرادی که به خاطر عشق آسیب دیدهاند، صحبت کردن برخلاف عقل است و درس گفتن از مسائل منطقی در چنین شرایطی بیفایده است.
هوش مصنوعی: برای کسانی که در عشق هستند، نمیتوان فضیلتی از عقل جستجو کرد؛ زیرا عقل و فضیلت در این مسیر تنها برای عقلای واقعی است و افرادی که زیاد میزنند و میپرسند، جایی در این عشق ندارند.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، کسی که به دست جدایی از محبوبش کشته شده، از میان خون، سرش برمیآید.
هوش مصنوعی: کاروان گذشت و ما در کنار جاده با امید به آینده منتظر هستیم تا ببینیم کی بار و بنه را از گوشه محمل به ما نشان خواهد داد.
هوش مصنوعی: بین ما و شما نیازی به پیامبری نیست، چون اگر ارتباط و وصلی وجود داشته باشد، دیگر نیازی به فرستاده نیست.
هوش مصنوعی: دیگر از جوار حرم دور نمیشوم، زیرا ممکن است روزی به کعبه وصل شوم و به وصال محبوب برسم.
هوش مصنوعی: زمانی که از تاریکی راهی پیدا نمیکنم و جانم به خاطر آب حیات تشنه و خسته شده است.
هوش مصنوعی: ببوس دست کسانی که در درگاه او هستند، زیرا ممکن است آنها تو را به جایگاه پذیرش هدایت کنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عزیز کرد مرا باز در محل قبول
ظهیر دولت شاه و شهاب دین رسول
چنان شنید ز من شعر، کاحمد مختار
شنید وحی ز روحالامین به وقت نزول
چو در ستایش او لفظ من مکرر شد
[...]
همیشه روز تو چون عید و روزه ات مقبول
دلت بطاعت و دستت بمکرمت مشغول
زنفس او به لطافت همی رسند نفوس
ز عقل او متحیر همی شوند عقول
به گاه عزم دلیر و به گاه حزم حذور
گه غضب متانی، به گاه عفو عجول
مدار علم و عمل بر لطافتش مقصور
[...]
من ایستادهام اینک به خدمتت مشغول
مرا از آن چه که خدمت قبول یا نه قبول
نه دست با تو درآویختن نه پای گریز
نه احتمال فراق و نه اختیار وصول
کمند عشق نه بس بود زلف مفتولت
[...]
نشسته ام به خیالی که می پزم مشغول
سری ز عقل نفور و دلی ز خلق ملول
در اوفتاده به گردابِ فکر و قلزمِ عشق
که نه نهایتِ عرضش بود نه غایتِ طول
ولایتی که به دیوانگانِ عشق دهند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.