یا مُسرع الشمال اذا تَحصل الوصول
بلغ تحیتی و سلامی کما اقول
از تشنگان بادیه ی هجر یاد کن
روزی گرت بکعبه ی قربت بود وصول
یا رب چنین که اختر وصلت غروب کرد
بینم شبی که کوکب فرقت کند افول
خواهم که سوی یار فرستم خبر ولیک
ترسم که همچو من متعلق شود رسول
از چشم ما برون نزند خیمه ساربان
از بهر آنکه بر سر آبش بود نزول
عمری که بیتو می گذرانند ضایعست
بازا کزین حیات مضیع شدم ملول
دل می نهم ببند تو گر می بری اسیر
جان می کنم فدای تو گر می کنی قبول
گفتم کنم معانی عشق ترا بیان
فضلی که جز عقیله نباشد بود فضول
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و longing (دلتنگی) اشاره میکند. او از مسیری میگوید که به محبوبش میرسد و سلام و احوالپرسی خود را به او میرساند. شاعر از تشنگان عشق یاد میکند و آرزو دارد که روزی به کعبهی قربش برسد. همچنین، نگران است که در انتقال پیامش به محبوب، پیام را گم کند. او به مدتی که در این دنیا گذرانده، خسته و ملول است و امیدوار است که محبوب او را بپذیرد. در نهایت، شاعر به دنبال بیان عشق خود به محبوبش است و به این نکته اشاره میکند که معانی عشق باید از دل برآید و جز عاقلانه نباشد.
هوش مصنوعی: ای کسی که سریع و چابک در سفر هستی، وقتی به مقصد رسیدی، سلام و احترامات مرا به مقصد برسان.
هوش مصنوعی: به یاد تشنگان بیابان عشق باش، و هرگاه که به وصال محبوب نزدیک شدی، آنها را فراموش نکن.
هوش مصنوعی: ای کاش، چنین که ستارهی وصال در غروب قرار دارد، ببینم شبی را که ستارهی جدایی به افول میرسد.
هوش مصنوعی: میخواهم پیامی به محبوب بفرستم، اما میترسم که پیامآور هم مثل من به او وابسته شود.
هوش مصنوعی: چشم ما نمیتواند خیمهی کاروانی را که به خاطر باران بر روی آبعبرش قرار دارد، نبیند.
هوش مصنوعی: زندگیای که بدون تو سپری میشود، بیهوده است. از این زندگی که در آن بیهوده و بیانگیزه شدهام، خستهام.
هوش مصنوعی: دل را به تو میسپارم، اگر تو مرا به بند کشی. جان خود را فدای تو میکنم، اگر پذیرای من باشی.
هوش مصنوعی: گفتم معانی عشق تو را توضیح دهم، اما این کار فضیلت بزرگی است که فقط به افراد با فضیلت واقعی نسبت داده میشود و نه به آدمهای بیفایده.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیدل گمان مبر که نصیحت کند قبول
من گوش استماع ندارم. لمن یقول؟
تا عقل داشتم نگرفتم طریق عشق
جایی دلم برفت که حیران شود عَقول
آخر نه دل به دل رود؟ انصاف من بده
[...]
بنمای روی خویش، که غیر از تو هر چه هست
دیدیم و بیغروب نبودند و بیافول
یا یک زمان به جانب ما نیز میل کن
یا خود جواب ما بده ار گشتهای ملول
ترسم رسول دین تو گیرد، بدین سبب
[...]
دیدم پریر ساده غلام بخارئیی
زیبا و دلفریب و نکو فعل و خوب قول
چشمم بر اوفتاد طمع کردم اندرو
سرپوش بردم از سر خوان بی هراس و هول
گفتم بغیر بوسه دهی هیچ دیگرم
[...]
رفتم گر از نشستن ما میشوی ملول
زین در کجا روم که بیابم درِ قبول
محکوم را اگر بکشی حکم از آن توست
ما گوش دل نهاده به حُکمت کما یقول
سوز درون به آب سرم کم نمیشود
[...]
ای نامزد به نام تو درنامه قبول
یا ایها النبی و یا ایها الرسول
باران رحمتی تو که از آسمان جود
بر عاشقان تشنه جگر کرده ای نزول
کی در حریم حرمت جاه و جمال تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.