گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

آن ریش فلان مزد قانی

ریشیست عظیم باستانی

بسیار، چو حادثات گیتی

نا خوش، چو بلای ناگهانی

در هم ، چو دلش ز تنگ عیشی

محکم،چو کفش ز سوزیانی

انبومو گران و زشت و ناخوش

مانندۀ ابر مهرگانی

بر سینۀ او ز دورگویی

بر خر نمدیست ترکمانی

ناید به هزار سال پیدا

تیزی که درو شود نهانی

آویخته زو بصد علامت

چو پشم سگان کاهدانی

آلوده چو عرضش از معایب

خالی چو دماغش از معانی

از جملۀ ریشهای گیتی

آن را شاید که ریش خوانی

نتوان گفتن به ... یک تن

آن ریش چنان هزا رگانی

هر شاخی از آن به... قومی

وان قوم ظریف و اصفهانی

بس لایق تست این که گویند

ریش تو ریم ز باستانی

این قدر نداند آن مدمّغ

با آن همه فضل و چیز دانی

کان ریش چنان نمی پسندند

صاحب طبعان این زمانی

زیرا که بهیچ کار ناید

الّا ز برای دمنه دانی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

آن جنگی مرد شایگانی

معروف شده به پاسبانی

در گردنش از عقیق تعویذ

بر سرش کلاه ارغوانی

بر روی نکوش چشم رنگین

[...]

سنایی

ای چشم و چراغ آن جهانی

وی شاهد و شمع آسمانی

خط نو نبشته گرد عارض

منشور جمال جاودانی

بی دیده ز لطف تو بخواند

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
عین‌القضات همدانی

عشقست نشان بی نشانی

از خود چو برون شوی بدانی

انوری

ای غایت عیش این جهانی

ای اصل نشاط و شادمانی

گر روح بود لطیف روحی

ور جان باشد عزیز جانی

گفتی که چگونه‌ای تو بی‌ما

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
ادیب صابر

تا بشنیدم که ناتوانی

دلتنگ شدم چنانکه دانی

گفتم شخصی بدان لطیفی

افسوس بود به ناتوانی

افتاد ز هاتفی به گوشم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه