گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

ای لطف تو آب زندگانی

وی ذات تو عالم معانی

در چشم خرد ز روی معنی

بایسته تری ز زندگانی

در طبع هنر ز راه صورت

شایسته تری ز شادمانی

ننهفته ز منهی ضمیرت

اجرام سپهر سوزیانی

دیدار تو از خوشیّ و راحت

چون دولت و مستی و جوانی

مهر تو مرا چو جان عزیزست

از کف ندهم برایگانی

از دل باشد دعای خادم

نه چون دگران سر زبانی

تشریف رهی نداد این بار

کلک تو به عذر ناتوانی

راضی شدم ار ز ناتوانیست

اندی که نباشد از توانی

بر من که سبک دلم ز شوقت

از بهر چه کرد سرگرانی؟

گفتی که دعا نمی نویسی

این شیوه به من مبر گمانی

بر بنده نوشتن است و آنرا

دادن به الاغ و کاروانی

لیکن نتواندش نگه داشت

از آفتهای آسمانی

این هم ز شقاوت دعاگوست

گر خدمت او تو می نخوانی

گه گاه ز روی لطف آخر

یاد آر ز بنده گر توانی

گر یاد کنی ز من وگرنه

من آن تو ام دگر تو دانی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

آن جنگی مرد شایگانی

معروف شده به پاسبانی

در گردنش از عقیق تعویذ

بر سرش کلاه ارغوانی

بر روی نکوش چشم رنگین

[...]

سنایی

ای چشم و چراغ آن جهانی

وی شاهد و شمع آسمانی

خط نو نبشته گرد عارض

منشور جمال جاودانی

بی دیده ز لطف تو بخواند

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
عین‌القضات همدانی

عشقست نشان بی نشانی

از خود چو برون شوی بدانی

انوری

ای غایت عیش این جهانی

ای اصل نشاط و شادمانی

گر روح بود لطیف روحی

ور جان باشد عزیز جانی

گفتی که چگونه‌ای تو بی‌ما

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
ادیب صابر

تا بشنیدم که ناتوانی

دلتنگ شدم چنانکه دانی

گفتم شخصی بدان لطیفی

افسوس بود به ناتوانی

افتاد ز هاتفی به گوشم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه