گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

بر آمد ز گلزار باد بهاری

بیاور می ارغوانی، چه داری؟

بر ما ز تقصیرهای گذشته

چه عذر پذیرفته تر از می آری؟

چمن از که اندوخت این پادشایی؟

صبا از که آموخت این ساز گاری؟

ز غنچه دهانی و صد گونه خنده

ز بلبل زبانی و صد گونه زاری

نسیم سبک دست بر افسر گل

بگاورسۀ زر کند خرده کاری

زهی شوخ نرگس که با عمر کوته

گذارد شب و روز در شاد خواری

بسوک شکوفه هوا هر زمانی

بپوشد ز ابر آب بفتی بخاری

ز بس لطف و دلداری غنچة گل

که می کرد بالاله از غمگساری

خجل گشت نرگس ز رویش ازینست

که سر بر نمی دارد از شرمساری

همی خواست سوسن که تا عذر خواهد

ولیکن زبانش نمی داد یاری

سر از خواب مستی کنون بر ندارد

هر آنکس مه دارد دل هوشیاری

من و سیم و یار و حریف موافق

کسی را که باشد ، زهی بختیاری

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

چه نیکو سخن گفت یاری به یاری

که تا کی کشم از خُسُر ذل و خواری

فرخی سیستانی

دل من همی جست پیوسته یاری

که خوش بگذراند بدو روزگاری

شنیدم که جوینده یابنده باشد

به معنی درست آمد این لفظ باری

بتی چون بهاری به دست من آمد

[...]

ناصرخسرو

ایا دیده تا روز شب‌های تاری

بر این تخت سخت این مدور عماری

بیندیش نیکو که چون بی‌گناهی

به بند گران بسته اندر حصاری

تو را شست هفتاد من بند بینم

[...]

قطران تبریزی

بتی را که بودم بدو روزگاری

جدا دارد از من بد آموزگاری

نداند غم و درد هجران یاران

جز آن کازموده است هجران یاری

اگر هرکسی طاقت هجر دارد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

ز فردوس با زینت آمد بهاری

چو زیبا عروسی و تازه نگاری

بگسترده بر کوه و بر دشت فرشی

کش از سبزه پو دست وز لاله تاری

به گوهر بپیراست هر بوستانی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه