گنجور

 
سلیم تهرانی

رهنمایی چون کنم در دیدن او دیده را؟

حاجت تعلیم نبود مردم فهمیده را

هر کسی بیرون نمی آرد سری از زلف او

شانه داند معنی این مصرع پیچیده را

گفتم از اشکم مگر گردون بپرهیزد، ولی

نیست بیم از گریه ام این گرگ باران دیده را

در زمان طالع ما تیره روزان بس نشد

فتنه زاییدن شب گیسو به خون غلتیده را

التفات و مهربانی را عبث ضایع مکن

مشکل است اصلاح کردن خاطر رنجیده را

دیده را از دیدن رویت تسلی ساختم

چون دهم تسکین نمی دانم دل نادیده را؟

عیب شاکر کی شود ظاهر سلیم از شعر فهم؟

با محک نشناخت هرگز کس زر دزدیده را

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
کلیم

بر سر خود می کند ویران سرای دیده را

پختگی حاصل نشد اشک جهان گردیده را

کی توانی ترک ما کردن که با هم الفتیست

طالع برگشته و مژگان برگردیده را

دستگاه ما کجا شایسته تاراج اوست

[...]

صائب تبریزی

کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را

پایکوبی آب شد این سبزه خوابیده را

می شود ظاهر عیار فقر بعد از سلطنت

توتیای چشم باشد خاک، طوفان دیده را

تن به هر تشریف ناقص کی دهد نفس شریف؟

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
جویای تبریزی

نیست باکی زآتش سودا دل شوریده را

کی هراس از برق باشد کشت آفت دیده را

تهمت آلود علایق چون شود عزلت گزین؟

گرد ره کی می نشیند دامن برچیده را؟

حلقه های دود آهم می شود قلاب دل

[...]

صامت بروجردی

از پس عمری که بگشود آن جفا جو دیده را

روی ما بیدار کرد آن فتنه خوابیده را

نرم کن یا رب دلش را کز جدایی بگذارد

جز دعا نتوان نمودن دلبر رنجیده را

شیوه بلبل بود فریاد از روز نخست

[...]

صابر همدانی

تا ز خاک مقدمت کردیم روشن دیده را

چشم ما حاجت ندارد سرمهٔ ساییده را

خود توانی با دل من آتش عشقت چه کرد

دیده باشی فی المثل گر موم آتش دیده را

تو بخواب ناز و من بیدار و دانند اهل دل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه