گنجور

 
جامی

سحر که صوفی صبح از نشیمن ابداع

فکند بر کتف کوه طیلسان شعاع

صفای کاسه می برفروخت بزم طرب

نوای نغمه نی برگرفت راه سماع

درآمد از درم آن مه گشاده و بسته

زبان به ذکر فراق و میان به عزم وداع

چه گفت، گفت کزان پیش کز سعادت وصل

فلک جدا کندت از نحوست اوضاع

تمتعی ز من و وصل من بگیر ومکن

متاع دولت وصلم بدل به هیچ متاع

زهرچه هست به من صلح کن که ملک دو کون

نمیکند بر صاحبدلان کرای نزاع

درین مغاره وحشت منم تو را مونس

درین سرای مضرت منم تو را نفاع

هنوز داشت سخن در دهان که بر سر پای

نشست و خاست که تخفیف کردنیست صداع

زدم به دامن او دست مسئلت گفتا

مباش جامی ازین خاستن مرا مناع

که بسته ام کمر جهد برمیان که کنم

سفر به خیر بلاد و گذر به فخر بقاع

بلاد من لتدانیه مقلتی تدمع

بقاع من لتلاقیه مهجتی تلتاع

جهانیان همه در طوق طاعت اویند

چه بندگان مطیع و چه خسروان مطاع

سلام من لجاء الخلق بالدعاء الیه

علی منازله کلما دعا من داع

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ظهیر فاریابی

سر ملوک جهان فخر دین تو آن شاهی

که ماه و مهر ز رای تو می برند شعاع

تویی که همت تو سر بدان فرو نارد

که با فلک بودش ملک کاینات مشاع

خدایگانا دانی که در ممالک تو

[...]

خواجوی کرمانی

بسوز سینه رسند اهل دل بذوق سماع

که شمع سوخته دل را از آتشست شعاع

حدیث سوز درون از زبان نی بشنو

ولی چو شمع نباشد چه آگهی ز سماع

بچشم آهوی لیلی نظر کن مجنون

[...]

حافظ

قسم به حشمت و جاه و جلالِ شاه شجاع

که نیست با کَسَم از بهرِ مال و جاه نزاع

شرابِ خانگیم بس مِیِ مُغانِه بیار

حریفِ باده رسید ای رفیقِ توبه وِداع

خدای را به مِی‌ام شست و شویِ خِرقه کنید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حافظ
نظیری نیشابوری

هنوز عارف و عامی نداشتند نزاع

که لای باده مقررر شد از برای صداع

مرید و مرشد و خادم تمام می دانند

که رند صومعه می می خورد به چنگ و سماع

غریب و عاشق و مستم خدا نگهدارد

[...]

فیض کاشانی

منم غلام به اخلاص آن امام مطاع

از اوست امر و ازین بنده امتثال و سماع

نه لوح سینه غباری ز دشمنی دارد

نه با کسی بود از بهر مال و جاه نزاع

به دل محبت آل نبی بس است مرا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه