نات سلمی و لکن لاخ برق من مغانیها
بلی منزلگه مقصود را باشد نشانیها
نسیم کوی او بخشد دل امیدواران را
امید کامگاریها نوید شادمانیها
کجا شد آن ز روی او شبم را روشناییها
کجا رفت آن ز لعل او لبم را کامرانیها
جوانی در سر و کار جوانان شد نمیدانم
کجایند آن جوانان یا کجا رفت آن جوانیها
خضر از توست زنده عیسی از تو زنده سازنده
تویی آری به لبها چشمهسار زندگانیها
نه از زخم تو میرند آهوان در صیدگه لیکن
کنند از ذوق بر تیر و کمانت جانفشانیها
زبان مالی به لب هردم کش از لب میکنم شیرین
کنی کامم ز حسرت تلخ ازین شیرینزبانیها
بود کوه غمت بر دل گران و دل گران بر تن
ز کویت رفتم اینک وز درت بردم گرانیها
رموز عشق را جامی درون ساده میباید
به آب می بشو لوح ضمیر از خردهدانیها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حسرت و yearning (نفس تنگی) عاشقانه میپردازد. شاعر از محبوب خود که نماد شادمانی و امید است، یاد میکند و انتظار میرود که نشانهای از او پیدا کند. او به یاد جوانی و زیباییهای آن زمان میافتد و از فقدان آنها رنج میبرد. شاعر همچنین به قدرت عشق اشاره میکند و چگونگی زنده نگه داشتن روح و زندگی به وسیله عشق را بررسی میکند. او به این نکته میپردازد که عشق اگرچه ممکن است سختیها و غمها را به همراه داشته باشد، اما در عین حال میتواند شیرینی و لذت را هم به ارمغان آورد. در نهایت، شاعر به اهمیت شناخت رموز عشق و پاکسازی قلب و ذهن از آلودگیها اشاره میکند.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به زیبایی و دلنشینی یک مکان اشاره دارد، جایی که علاوه بر زیبایی، نشانهای از مقصد و خواستههای دل دارد. هرچند که خود آن مکان به تنهایی ممکن است کامل نباشد، اما به وضوح نشاندهنده راهی است که باید در آن پیموده شود.
هوش مصنوعی: نسیم کوی او به دل مایوسها، امید موفقیت و خوشبختی را میدهد و خبر از شادیها به آنها میآورد.
هوش مصنوعی: کجا رفت آن روشنی که چهرهاش به من داد و کجا رفت شادیای که از لبهایش به دست میآوردم؟
هوش مصنوعی: جوانی به جوانان و دنیای جوانی روی آورد، اما نمیدانم آن جوانان کجا هستند یا آن دوران جوانی کجا رفته است.
هوش مصنوعی: خضر، که نماد زندگی و جوانی است، از وجود تو سرچشمه میگیرد. عیسی هم که نماد حیات دوباره است، به واسطه تو زنده میشود. تو خود، منبع زندگی و شادابی برای دیگران هستی.
هوش مصنوعی: آهوان در شکارگاه به خاطر زخم تو نمیمیرند، اما به خاطر زیبایی تیر و کمان تو، جانشان را فدایت میکنند.
هوش مصنوعی: هر لحظه که میخواهم از زبان شیرینت بگویم، میکوشم با حرفهایم کام خود را از تلخیهای زندگی شیرین کنم.
هوش مصنوعی: کوه غمت بر دل من سنگینی میکند و این سنگینی بر جسم من هم حس میشود. از کنارت دور شدم و اکنون بار غمهایم را از در تو دور میکنم.
هوش مصنوعی: برای درک عشق، باید یک جام ساده پر از آب داشته باشیم تا با آن ذهن خود را از دانستههای بیمورد پاک کنیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زمانه شکل دیگر گشت و رفت آن مهربانیها
همه خونابه حسرت شدست آن دوستگانیها
عزیزانی که از صبحت گرانتر بودهاند از جان
چو بر دلها گران گشتند بردند آن گرانیها
نشان همدمان جایی نمیبینم، چه شد آری
[...]
زهی از جام عشقت بیخودان را دوستگانیها
وزان رطل گران افسردگان را سرگرانیها
نشانت یافت هر کو بینشان شد هست ازان آتش
به هرسو داغهایت بینشانان را نشانیها
به صحرای غمت آواره و بیخانومان گشتم
[...]
کجا شد آن نمکپاشی به زخم از همزبانیها
نهان در هر نگه صد لطف و ظاهر سرگرانیها
کنون گر صد ادا از غیر میبینی نمیفهمی
چه شد آن خردهبینیهای ناز و نکتهدانیها
به جادویی خراج بابل از هاروت میگیرم
[...]
به پیری آنچنان گردیدهام از ناتوانیها
که نتوانم گشودن چشم حسرت بر جوانیها
گداز آتش هجران او جایی که زور آرد
توان بر طالع خود تکیه کرد از ناتوانیها
ز بار غم چه پروا؟ لیک یار آید چو در گفتن
[...]
نمیدانم چرا با من به حکم بدگمانیها
چو بادامی همه تن پشت چشم از سرگرانیها
به قدر طاقت عاشق بود بیرحمی خوبان
کشم شمشیر جورش را به سنگ از سختجانیها
بهاران را از آن رو دوست میدارم که این موسم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.